کلمه جو
صفحه اصلی

تخلیط کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- دروغ آمیختن . ۲- دو بهم زدن میانه بهم زدن . ۳- آمیختن چیزی را و فساد افکندن در آن کار آشفتن . ۴- آمیختن باطل در کلام .

لغت نامه دهخدا

تخلیط کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) افساد. فتنه کردن. دوبهم زنی. مُضَرّبی. تضریب کردن : هرچند اگر تخلیطی کند پنهان نماند. ( مجالس سعدی ). چون بر مضمون وقوف یافت بدانست که غلام تخلیطی کرده. ( مجالس سعدی ). رجوع به تخلیط شود.


کلمات دیگر: