اصلاح پذیر
فارسی به انگلیسی
corrigible, amendable, reformable, adjustable, reconcilable
correctable, rectifiable
مترادف و متضاد
پذیرا، قابل اصلاح، اصلاح پذیر
اصلاح پذیر، قابل جبران، تعمیر پذیر
اصلاح پذیر
اصلاح پذیر، قابل جبران، تعمیر پذیر
فرهنگ فارسی
( اسم ) قابل اصلاح .
لغت نامه دهخدا
اصلاح پذیر. [ اِ پ َ ] ( نف مرکب ) قبول کننده اصلاح. ( آنندراج ). هر چیز قابل اصلاح و مرمت و چاره پذیر. ( ناظم الاطباء ) :
از سخن حال خرابم نشد اصلاح پذیر
همچو دیوانه که از گنج خود آباد نشد.
از سخن حال خرابم نشد اصلاح پذیر
همچو دیوانه که از گنج خود آباد نشد.
ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
قابل اصلاح، چاره پذیر.
کلمات دیگر: