(اِ گِ یا گَ دَ )(مص ل . )تعجب کردن ، به حیرت افتادن .
اشگفیدن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
اشگفیدن. [ اِ گ ُ دَ ] ( مص ) در عجب افتادن. ( از آنندراج ).
اشگفیدن. [ اِ گ ِ دَ ] ( مص ) شکفتن گل. ( از آنندراج ) :
همچون شکوفه چشم سپیدم در انتظار
تا می ببندد آنچه نخست اشکفیده بود.
اشگفیدن. [ اِ گ ِ دَ ] ( مص ) شکفتن گل. ( از آنندراج ) :
همچون شکوفه چشم سپیدم در انتظار
تا می ببندد آنچه نخست اشکفیده بود.
اثیرالدین اخسیکتی ( از آنندراج ).
اشگفیدن . [ اِ گ ِ دَ ] (مص ) شکفتن گل . (از آنندراج ) :
همچون شکوفه چشم سپیدم در انتظار
تا می ببندد آنچه نخست اشکفیده بود.
همچون شکوفه چشم سپیدم در انتظار
تا می ببندد آنچه نخست اشکفیده بود.
اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).
اشگفیدن . [ اِ گ ُ دَ ] (مص ) در عجب افتادن . (از آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. شگفتن، شکفتن، شگفته شدن، از هم باز شدن
۲. باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت.
۲. باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت.
کلمات دیگر: