(اسم ) تسلی دهنده : سبب اعتبار و وسیلت تجربت و سرمای. معیشت ومسلی هموم و مفرح هر مغموم است . ۲ - ( اسم ) سومین اسب مسابقه .
نام دردی است که گویی سوزن کلان در بدنش رفته
نام دردی است که گویی سوزن کلان در بدنش رفته
مسلی . [ م ِ س َل ْ لی ] (ع اِ) نام دردی است که صاحبش چنان پندارد که کسی سوزن کلان در بدنش می خلاند. (آنندراج ) (غیاث ). المی است که گوئی جوالدوز اندر آن موضع میزنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا). المی است گوئی جوالدوز اندر می سپوزند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا). دردی است که صاحب آن پندارد که جوالدوزی در عضو دردناک فرومیبرند. (یادداشت مرحوم دهخدا).شیخ الرئیس در قانون گوید: سبب الوجع المسلی ة تلک المادة بعینها [ أی مادة وجع الثاقب ] فی ة مثل ذلک العضو اًلا انها محتبسة وقت تمزیقها. (از یادداشت مرحوم دهخدا). || جوال دوزگر. (مهذب الاسماء).
ابونصر فراهی (نصاب الصبیان چ تبریز ص 32).