کلمه جو
صفحه اصلی

اشفاق

فارسی به انگلیسی

pitying, sympathy


فرهنگ فارسی

ترسیدن، بیم داشتن ، مهربانی کردن، دلسوزی کردن
( مصدر ) ۱ - مهربانی کردن مهر ورزیدن دلسوزی کردن . ۲ - ترسیدن بیم داشتن . جمع : اشفاقات .
جمع شفق بمعنی ناحیه

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - مهربانی کردن . ۲ - ترسیدن .

لغت نامه دهخدا

اشفاق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شَفَق ، بمعنی ناحیه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شفق شود.

اشفاق. [ اِ ] ( ع مص ) کم کردن. ( منتهی الارب ). اشفاق چیزی ؛ کم کردن آن. ( از اقرب الموارد ). || ترسیدن و یعدی بمِن ْ و حکی ابن درید و ابن فارس شَفَق َ و اشفق بمعنی و انکره اهل اللغة. ( منتهی الارب ). اشفاق از کسی و بر کسی ؛ ترسیدن و بیم داشتن. || مهربانی کردن. و یعدی بعَلی ̍. ( منتهی الارب ). اشفاق ناصح بر کسی ؛ مهربانی کردن به وی و صفت آن مشفق است. ( از اقرب الموارد ). || حرص ورزیدن. || اشفاق بر کودک ؛ مهر و تلطف کردن به وی و اسم آن شَفَقَة است. ( از اقرب الموارد ).

اشفاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَفَق ، بمعنی ناحیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شفق شود.


اشفاق . [ اِ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ). اشفاق چیزی ؛ کم کردن آن . (از اقرب الموارد). || ترسیدن و یعدی بمِن ْ و حکی ابن درید و ابن فارس شَفَق َ و اشفق بمعنی و انکره اهل اللغة. (منتهی الارب ). اشفاق از کسی و بر کسی ؛ ترسیدن و بیم داشتن . || مهربانی کردن . و یعدی بعَلی ̍. (منتهی الارب ). اشفاق ناصح بر کسی ؛ مهربانی کردن به وی و صفت آن مشفق است . (از اقرب الموارد). || حرص ورزیدن . || اشفاق بر کودک ؛ مهر و تلطف کردن به وی و اسم آن شَفَقَة است . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. ترسیدن، بیم داشتن.
۲. مهربانی کردن، دلسوزی.

دانشنامه آزاد فارسی

اِشفاق
اِشفاق (در لغت به معنی کم کردن، ترسیدن و مهربانی کردن) در اصطلاح عرفا، دوام ترس و پرهیز که با ترحّم همراه باشد. آن را به سه مرحله تقسیم می کنند: در مرتبة اول، سالک آرزوهای زیادی در دل خود حس می کند و گمان می کند همة اعمالش تباه و باطل است و پیوسته در ترس و مؤاخذه از خود به سر می برد؛ مرتبة دوم ترسی است که مانع از ارتباط و هم نشینی سالک با دیگران می شود، تا مبادا در آن معاشرت ها و روابط، در اندیشه اش تفرقه ای نسبت به ارتباط با حضرت حق ایجاد شود؛ مرتبة سوم جایگاهی است که سالک همة تلاش و کوشش خود را از جانب لطف و عنایت حضرت حق می بیند نه از سوی خود، و همین موضوع او را به تکبّر می کشاند تا جایی که از مخالفت با اهل گناه دست برمی دارد. این امر یا به دلیل توجیه اعمال ناپسند گناهکاران است، یا به علت دوری جستن از این اندیشه که بخواهد کارهای خلق را به کسی جز خدا نسبت دهد.


کلمات دیگر: