کم شدن , نقصان يافتن , تقليل يافتن , لا غر کردن , نزار کردن , بي قوت کردن , تحليل رفتن , خراب کردن , زيان رساندن , معيوب کردن , بيحال شدن , افسرده شدن , پژمرده شدن , بيمار عشق شدن , باچشمان پر اشتياق نگاه کردن , باچشمان خمار نگريستن , سست کردن , ضعيف کردن , سست شدن , ضعيف شدن , کم نيرو شدن , کم کردن , تقليل دادن
اضعف
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
ضعیف تر، سست تر، ناتوان تر
( صفت ) سست تر ناتوان تر: اضعف خلق خدا .
( صفت ) سست تر ناتوان تر: اضعف خلق خدا .
فرهنگ معین
(اَ عَ ) (ص تف . ) سست تر، ناتوان تر.
لغت نامه دهخدا
اضعف. [ اَ ع َ ] ( ع ن تف ) ضعیف تر. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سست تر و ناتوان تر. ( ناظم الاطباء ): اضعف ناصراً ؛ ناتوان تر از راه مددکاری. اضعف جنداً ؛ ناتوان تر از راه لشکر.
ترنو بطرف فاتن فاتر
اضعف من حجة نحوی.
اضعف من بروقة.
اضعف من بعوضة.
اضعف من بقة.
اضعف من فراشة.
اضعف من نارالحباحب .
اضعف من ید فی رحم .
ترنو بطرف فاتن فاتر
اضعف من حجة نحوی.
ابن فارس.
- امثال :اضعف من بروقة.
اضعف من بعوضة.
اضعف من بقة.
اضعف من فراشة.
اضعف من نارالحباحب .
اضعف من ید فی رحم .
فرهنگ عمید
۱. ضعیف تر، ناتوان تر.
۲. سست تر.
۲. سست تر.
کلمات دیگر: