از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی
اشه
فرهنگ فارسی
از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی
لغت نامه دهخدا
اشه. [ ] ( اِخ ) نام اشک بن دارابن دارا برحسب یکی از روایات. ابن البلخی آرد: و بروایتی دیگر چنین است :اشه بن اشدبن ازران بن اشقان بن اش الحیاربن سیاوش بن کیکاوس. ( از فارسنامه ابن البلخی چ طهرانی ص 14 ). و درمجمل التواریخ و القصص چنین است : آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان بن اشه بن اسغان... ( مجمل التواریخ ص 32 ). و رجوع به اشک و تاریخ ایران باستان ج 3 شود.
اشه. [ ] ( اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی. ( تاریخ قم ص 120 ).
اشه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (تاریخ قم ص 120).
اشه . [ ] (اِخ ) نام اشک بن دارابن دارا برحسب یکی از روایات . ابن البلخی آرد: و بروایتی دیگر چنین است :اشه بن اشدبن ازران بن اشقان بن اش الحیاربن سیاوش بن کیکاوس . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی چ طهرانی ص 14). و درمجمل التواریخ و القصص چنین است : آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان بن اشه بن اسغان ... (مجمل التواریخ ص 32). و رجوع به اشک و تاریخ ایران باستان ج 3 شود.
اشه .[ اُ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی ازجابدررفته بندند، و اشق معرب آنست . (برهان ) (آنندراج ) (شعوری ). و بتازیش اشق نامند. (سروری ). صمغ گیاهی است بشکل خیار که بر بازوی بدررفته بندند تا بجای آید. اشج و اشق معرب آن . (رشیدی ). گیاهی است که بر عضو بدررفته بندند، و معرب آن اشق است . (انجمن آرا). وُشَّق . (منتهی الارب ). انگم ، و آن دارای چسبی است که کمانگران و شکسته بندان بکار برند. و رجوع به اشنه و اشق و وشق و اشج شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
ایکی ۷٫۰۵ کیلومترمربع مساحت و ۷۰ نفر جمعیت دارد.
ارته
مزدیسنا
گاهان
اَشَه وَهیشتَه
امشاسپندان
ارت (ایزد)
این واژه مفهوم پیچیده ای دارد و بیشتر معنای واژه ای آن را راستی' یا فرمان به کار نیک دانسته اند. این واژه در پارسی باستان اَردَ تلفظ می شده است و تلفظ ودایی آن رْتَه بود که معنای نظم طبیعی جهان را با خود داشت. در زبان هندوایرانی آنرا معادل اَرتَه حدس زده اند. برخی نیز مانند گری اعتقاد دارند که تفاوت اَرتَه و اَشَه از یک اختلافِ املایی سرچشمه می گیرد و احتمالاً به دلیل تلفظ بدِ یک حرف باستانی است. این واژه به معنای راستی و درستی، تقدس، قانون و آیین ایزدی، پاکی به کار می رود اما بطور کلی حقیقت و درستی نزدیک ترین و احتمالاً صحیح ترین برداشت از واژهٔ اشه دانسته شده است.
واژهٔ اشه در اوستا و بویژه در گاهان بسیار بکار رفته است. زرتشت در گاهان تنها راه رسیدن به بارگاه خدایی را راه اشه می داند. در یسن۴۴ بند ۱۱ می گوید: «تا توش و توان دارم می کوشم مردم را به سوی اشه رهنمون باشم.» یکی از مقدس ترین دعاهای زردشتی دعای «اشم وهو» است که در آن اشه و راستی ستایش می شود که یک ذکر ۱۲ واژه ای است که سه بار در آن نام اشه برده شده است. دعا که ظاهراً برای تمرکز ذهن بر روی اشه استوار است از این قرار است: اشه نیک، اشه نیک ترین است. مطابق آرزوست، مطابق آرزو خواهد بود، اشه از آن اشه وهیشته است.
اردیبهشت یا به تلفظ اوستایی آن اشه وهیشته از امشاسپندان یا همان فرشتگان طراز اول اهورامزداست که فروزه های هفت گانهٔ خدانیز دانسته شده اند. اردیبهشت در مزدیسنا و اساطیر و باورها وابسته به آن زیباترین امشاسپند است. او در برابر ناراستی در جهان قرار می گیرد و پیروان او را اشون می گویند. او نه تنها در این جهان حافظ نظم اخلاقی و طبیعی است و با آفریده های مخرب و ناهماهنگ اهریمن می ستیزد در دوزخ نیز نظم را نگاه می دارد و مراقب است که دیوان دوزخیان را بیش از آنچه سزاوار آنند، عذاب ندهند. او در اساطیر ایرانی هماورد ایندرا است که همان روح ارتداد است. در نبرد با ایندره ایزدانی چون مهر، سروش، نریوسنگ، او را یاری می دهند.
پیشنهاد کاربران
همانجور که واژه ی الله در قرآن بسیار بکار رفته است، به همانجور واژه ی اشه هم در اوستا بسیار بکار رفته است.