sacrifice
اضحی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
یوم الاضحی، یوم النحر، روزقربان، عیدقربان، عیدگوسفندکشان، روزدهم ذیحجه که حجاج درمکه قربانی میکنند، عیداضحی هم گویند
( اسم ) روز دهم ذی حجه که حجاج در مکه و مسلمانان در خان. خود قربانی کنند عید قربان جشن گوسپند کشان .
( اسم ) روز دهم ذی حجه که حجاج در مکه و مسلمانان در خان. خود قربانی کنند عید قربان جشن گوسپند کشان .
فرهنگ معین
(اَ حا ) [ ع . ] (اِ. ) عیدقربان ، دهم ذی حجه .
لغت نامه دهخدا
اضحی. [ اَ حا ] ( ع ص ) اسب اشهب. مؤنث : ضَحْیاء. ( از اقرب الموارد ).اسب سپید اشهب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) روز عید قربان و یوم النحر. ( ناظم الاطباء ). عید گوسپندکشان. ( محمودبن عمر ). روز قربان. ( منتهی الارب ). بمعنی عید اضحی نیز آید. ( آنندراج ). عید قربان. روز دهم ذیحجةالحرام : سلطان مسعود...می آمد تا به شبورقان رسید و آنجا عید اضحی بکرد و بسوی بلخ آمد... هفدهم ذیحجةالحرام. ( تاریخ بیهقی ).
خرد بساحت آن بر دلیل قربان دید
چنانکه باشد عادت بموسم اضحی.
نثار موکب اردی بهشت و اضحی را.
قربان تو گشته اندر این اضحی.
بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش ؟
ذخیره های طرب ماند فطر و اضحی را.
خشک شد چون به عید اضحی گوشت.
- اضحی اﷲ ظلک ؛ خدای ترا هلاک کند. نفرین است و در قول حریری : لاتضحنا عن ظلک ، بر سبیل تضمین آن را به «عن » متعدی کرده و گویی گفته است : ما را از آن خارج مکن. ( از اقرب الموارد ).
- اضحیکم اﷲ بالخیر ؛ جمله ای است که در تداول گروهی ، از جمله رسوم احوال پرسی است بمعنی : خدا ظهر شما را بخیر کناد. چون : صبحکم اﷲ بالخیر و مسیکم اﷲ بالخیر.
خرد بساحت آن بر دلیل قربان دید
چنانکه باشد عادت بموسم اضحی.
ابوالفرج رونی.
بهار درّ و گهر می کشد بدامن ابرنثار موکب اردی بهشت و اضحی را.
انوری.
بدخواه تو جمله فربه و لاغرقربان تو گشته اندر این اضحی.
جمال الدین عبدالرزاق.
گفتم کدام عیدنه اضحی بود نه فطربیرون از این دو عید چه عید است دیگرش ؟
خاقانی.
ز روز نصرت و فتحش که عید مملکتی است ذخیره های طرب ماند فطر و اضحی را.
رفیع لنبانی.
زآتش روز پوست بر تن من خشک شد چون به عید اضحی گوشت.
سیف اسفرنگ.
شیادی گیسوان بافت بصورت علویان... بشهری درآمد در هیأت حاجیان و قصیده ای پیش ملک برد... یکی از ندمای حضرت پادشاه گفت من او را این عید اضحی در بصره دیدم. ( گلستان ). رجوع به عید اضحی و عید قربان شود. || ج ِ اَضحاة ( بندرت ). ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ اضحات است و اضحات مفرد است در اصل اضحیه بود بمعنی قربانی. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( فعل ) و اضحی فعل است از افعال ناقصه ومعنی آن کردن کار در وقت چاشت ، چون : اضحی زید قائماً؛ یعنی در وقت چاشت زید قائم شد. و افعال ناقصه را از آن ناقصه گویند که معنی آن فقط به فاعل خود تمام نمی شود بلکه به خبر محتاج باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). اضحی یفعل کذا؛ کننده آن شد در ظهر. و در این معنی از افعال ناقصه است و چون «کان َ» عمل کند. ( از اقرب الموارد ).- اضحی اﷲ ظلک ؛ خدای ترا هلاک کند. نفرین است و در قول حریری : لاتضحنا عن ظلک ، بر سبیل تضمین آن را به «عن » متعدی کرده و گویی گفته است : ما را از آن خارج مکن. ( از اقرب الموارد ).
- اضحیکم اﷲ بالخیر ؛ جمله ای است که در تداول گروهی ، از جمله رسوم احوال پرسی است بمعنی : خدا ظهر شما را بخیر کناد. چون : صبحکم اﷲ بالخیر و مسیکم اﷲ بالخیر.
اضحی . [ اَ حا ] (ع ص ) اسب اشهب . مؤنث : ضَحْیاء. (از اقرب الموارد).اسب سپید اشهب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) روز عید قربان و یوم النحر. (ناظم الاطباء). عید گوسپندکشان . (محمودبن عمر). روز قربان . (منتهی الارب ). بمعنی عید اضحی نیز آید. (آنندراج ). عید قربان . روز دهم ذیحجةالحرام : سلطان مسعود...می آمد تا به شبورقان رسید و آنجا عید اضحی بکرد و بسوی بلخ آمد... هفدهم ذیحجةالحرام . (تاریخ بیهقی ).
خرد بساحت آن بر دلیل قربان دید
چنانکه باشد عادت بموسم اضحی .
بهار درّ و گهر می کشد بدامن ابر
نثار موکب اردی بهشت و اضحی را.
بدخواه تو جمله فربه و لاغر
قربان تو گشته اندر این اضحی .
گفتم کدام عیدنه اضحی بود نه فطر
بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش ؟
ز روز نصرت و فتحش که عید مملکتی است
ذخیره های طرب ماند فطر و اضحی را.
زآتش روز پوست بر تن من
خشک شد چون به عید اضحی گوشت .
شیادی گیسوان بافت بصورت علویان ... بشهری درآمد در هیأت حاجیان و قصیده ای پیش ملک برد... یکی از ندمای حضرت پادشاه گفت من او را این عید اضحی در بصره دیدم . (گلستان ). رجوع به عید اضحی و عید قربان شود. || ج ِ اَضحاة (بندرت ). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ اضحات است و اضحات مفرد است در اصل اضحیه بود بمعنی قربانی . (غیاث ) (آنندراج ). || (فعل ) و اضحی فعل است از افعال ناقصه ومعنی آن کردن کار در وقت چاشت ، چون : اضحی زید قائماً؛ یعنی در وقت چاشت زید قائم شد. و افعال ناقصه را از آن ناقصه گویند که معنی آن فقط به فاعل خود تمام نمی شود بلکه به خبر محتاج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). اضحی یفعل کذا؛ کننده ٔ آن شد در ظهر. و در این معنی از افعال ناقصه است و چون «کان َ» عمل کند. (از اقرب الموارد).
- اضحی اﷲ ظلک ؛ خدای ترا هلاک کند. نفرین است و در قول حریری : لاتضحنا عن ظلک ، بر سبیل تضمین آن را به «عن » متعدی کرده و گویی گفته است : ما را از آن خارج مکن . (از اقرب الموارد).
- اضحیکم اﷲ بالخیر ؛ جمله ای است که در تداول گروهی ، از جمله ٔ رسوم احوال پرسی است بمعنی : خدا ظهر شما را بخیر کناد. چون : صبحکم اﷲ بالخیر و مسیکم اﷲ بالخیر.
- عید اضحی ؛ یکی از دو عید اسلامی است که در دهم ذیحجه آن را بپا می دارند و آن عید حج و نحر است که در آن حاجیان بیت الحرام تلبیه می کنند وآنگاه بر عرفات به قربانی می پردازند. (از الموسوعةالعربیة). و رجوع به عید اضحی و اضحی و عید قربان شود.
خرد بساحت آن بر دلیل قربان دید
چنانکه باشد عادت بموسم اضحی .
ابوالفرج رونی .
بهار درّ و گهر می کشد بدامن ابر
نثار موکب اردی بهشت و اضحی را.
انوری .
بدخواه تو جمله فربه و لاغر
قربان تو گشته اندر این اضحی .
جمال الدین عبدالرزاق .
گفتم کدام عیدنه اضحی بود نه فطر
بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش ؟
خاقانی .
ز روز نصرت و فتحش که عید مملکتی است
ذخیره های طرب ماند فطر و اضحی را.
رفیع لنبانی .
زآتش روز پوست بر تن من
خشک شد چون به عید اضحی گوشت .
سیف اسفرنگ .
شیادی گیسوان بافت بصورت علویان ... بشهری درآمد در هیأت حاجیان و قصیده ای پیش ملک برد... یکی از ندمای حضرت پادشاه گفت من او را این عید اضحی در بصره دیدم . (گلستان ). رجوع به عید اضحی و عید قربان شود. || ج ِ اَضحاة (بندرت ). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ اضحات است و اضحات مفرد است در اصل اضحیه بود بمعنی قربانی . (غیاث ) (آنندراج ). || (فعل ) و اضحی فعل است از افعال ناقصه ومعنی آن کردن کار در وقت چاشت ، چون : اضحی زید قائماً؛ یعنی در وقت چاشت زید قائم شد. و افعال ناقصه را از آن ناقصه گویند که معنی آن فقط به فاعل خود تمام نمی شود بلکه به خبر محتاج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). اضحی یفعل کذا؛ کننده ٔ آن شد در ظهر. و در این معنی از افعال ناقصه است و چون «کان َ» عمل کند. (از اقرب الموارد).
- اضحی اﷲ ظلک ؛ خدای ترا هلاک کند. نفرین است و در قول حریری : لاتضحنا عن ظلک ، بر سبیل تضمین آن را به «عن » متعدی کرده و گویی گفته است : ما را از آن خارج مکن . (از اقرب الموارد).
- اضحیکم اﷲ بالخیر ؛ جمله ای است که در تداول گروهی ، از جمله ٔ رسوم احوال پرسی است بمعنی : خدا ظهر شما را بخیر کناد. چون : صبحکم اﷲ بالخیر و مسیکم اﷲ بالخیر.
- عید اضحی ؛ یکی از دو عید اسلامی است که در دهم ذیحجه آن را بپا می دارند و آن عید حج و نحر است که در آن حاجیان بیت الحرام تلبیه می کنند وآنگاه بر عرفات به قربانی می پردازند. (از الموسوعةالعربیة). و رجوع به عید اضحی و اضحی و عید قربان شود.
فرهنگ عمید
= عید * عید قربان
= عید 〈 عید قربان
کلمات دیگر: