کلمه جو
صفحه اصلی

اشعب

فرهنگ معین

(اَ عَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - قوچی که میان دو شاخ آن فراخ باشد، حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد. ۲ - کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد.

لغت نامه دهخدا

اشعب . [ اَ ع َ ] (اِخ ) طمّاع . نام کسی که در طمع ضرب المثل است . مثال : شمااز اشعب طمّاع گذراندید. (فرهنگ نظام ). مردی از مدینه و مولای عثمان بن عفان بود و طمع بسیار داشت ، بدان سان که به وی مثل میزدند و این امثال درباره ٔ اوست :
هو اطمع من اشعب .
لاتکن اشعب فتتعب .
اطمع من شاة اشعب .
گویند روزی گوسفند وی بر بالای بام بود و به قوس قزح می نگریست و گمان کرد قوس قزح دسته ای یونجه است . از طمع برجست آنرا بگیرد و بر زمین افتاد و گردنش بشکست و از آن بدو مثل زنند. (از اقرب الموارد). و زرکلی آرد: اشعب بن جبیر معروف به اشعب طمّاع و اشعب طامع متوفی بسال 154 هَ . ق . / 771 م . مردی ظریف از مردم مدینه و مولای عبداﷲبن زبیر بود. حدیث روایت میکرد و آواز خوشی داشت . در طمعکاری به وی مثل میزنند و اخبار و حکایات مربوط به طمعکاری او بسیارو در کتب ادبی متفرق است . روزگار درازی بزیست و گویند زمان عثمان را درک کرد و در عصر او در مدینه اقامت داشت و در روزگار منصور عباسی به بغداد رفت و در مدینه درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 119).


اشعب . [ اَ ع َ ] (ع ص ) تیس اشعب ؛ قچقار که میان دو شاخ آن بعد بسیار بود. ج ، شُعْب . (منتهی الارب ).


اشعب. [ اَ ع َ ] ( ع ص ) تیس اشعب ؛ قچقار که میان دو شاخ آن بعد بسیار بود. ج ، شُعْب. ( منتهی الارب ).

اشعب. [ اَ ع َ ] ( اِخ ) طمّاع. نام کسی که در طمع ضرب المثل است. مثال : شمااز اشعب طمّاع گذراندید. ( فرهنگ نظام ). مردی از مدینه و مولای عثمان بن عفان بود و طمع بسیار داشت ، بدان سان که به وی مثل میزدند و این امثال درباره اوست :
هو اطمع من اشعب.
لاتکن اشعب فتتعب.
اطمع من شاة اشعب.
گویند روزی گوسفند وی بر بالای بام بود و به قوس قزح می نگریست و گمان کرد قوس قزح دسته ای یونجه است. از طمع برجست آنرا بگیرد و بر زمین افتاد و گردنش بشکست و از آن بدو مثل زنند. ( از اقرب الموارد ). و زرکلی آرد: اشعب بن جبیر معروف به اشعب طمّاع و اشعب طامع متوفی بسال 154 هَ. ق. / 771 م. مردی ظریف از مردم مدینه و مولای عبداﷲبن زبیر بود. حدیث روایت میکرد و آواز خوشی داشت. در طمعکاری به وی مثل میزنند و اخبار و حکایات مربوط به طمعکاری او بسیارو در کتب ادبی متفرق است. روزگار درازی بزیست و گویند زمان عثمان را درک کرد و در عصر او در مدینه اقامت داشت و در روزگار منصور عباسی به بغداد رفت و در مدینه درگذشت . ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 119 ).

دانشنامه آزاد فارسی

اَشْعَب (اوایل قرن ۲ق)
معروف به طمّاع، مغنی، شاعر و دلقک عرب. در مدینه می زیست و پیشه اش سرگرم کردن مردم بود. حرکات و سکنات و رفتار مضحک، و شهرتش به آزمندی، عناصر عمدۀ افسانه هایی است که بر گِرد او تنیده اند. روایت هایی از این دست در کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی آمده است. در لطایف نامه های عامیانه نیز اشعب مظهر حرص و طمع است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَشْعَب ، معروف به اشعب طمّاع ، شخصیت گول مضحک نکته پرداز، در سده های ۱ و ۲ ق .
در کتاب های عربی ، اشاره به اشعب از ابتدای قرن ۳ ق ، احتمالاً با جاحظ آغاز می شود، اما نکته های مربوط به او از سه چهار روایت درنمی گذرد. اندکی پس از جاحظ، ابن قتیبه همان روایات را تکرار می کند. باز اندکی بعد، ابن عاصم (د ۲۹۰ق ) - گویا نخستین بار - به نام و نسب و یکی دو نکته معروف از او اشاره می کند. در همان زمان طبری اطلاعات تازه ای درباره او به دست می دهد که شاید از ساخته های خیالی تهی نباشد.
دلیل شهرت
در هر حال ، از آغاز سده ۴ق ، آزمندی اشعب به صورت مثل درمی آید. ابن عاصم و مسعودی ، عبارت «اطمع من اشعب » را که گویا کنیز هشام بن عبدالملک بر زبان رانده بوده ، می آورند. از آن پس ، در همه کتاب های امثال و نیز همه کتابهای ادب ، آن را تکرار کرده اند. اما شرح احوال و مجموعه نکته پردازیهای او که تا آن زمان از یکی دو صفحه درنمی گذشت ، ناگهان در اغانی ، و نیز بخشی در عقدالفرید به مجموعه ای عظیم تبدیل می گردد. انبوهی از حکایات شیرینی که درباره اشعب نقل شده ، همانهایی است که بعدها غالباً در حکایات جحی و در زمانهای متأخرتر، داستانهای ملانصرالدین تکرار شده است .
معرفی اشعب
اشعب گویا اصلاً شعیب نام داشته ؛ کنیه اش ابوالعلاء یا ابواسحاق بوده است . در نام پدرش جبیر تردید نیست ، اما مادرش را ام الخلندج ، ام جمیل مولای اسماء دختر ابوبکر، حمیده ، ام حمیده یا جعده خوانده اند. پدرش ، به روایت ابوالفرج اصفهانی با مختار خروج کرد و به همین جهت به دست مصعب بن زبیر کشته شد.
ولادت و وفات
...


کلمات دیگر: