کلمه جو
صفحه اصلی

مشجب

فرهنگ فارسی

گستاخ و بی ادب در خوراک

فرهنگ معین

(مِ جَ ) [ ع . ] (اِ. ) دار، چوب که بر آن جامه اندازند.

لغت نامه دهخدا

مشجب . [ م ُ ش َج ْ ج َ ] (ع ص ) گستاخ و بی ادب در خوراک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مشجب. [ م ِ ج َ ] ( ع اِ ) دارچوب که جامه بر وی اندازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). دارچوب که جامه بر وی اندازند و خیک آب آویزان کنند. ( ناظم الاطباء ). سه پایه. ( دهار ) :
بیرم سبز برفکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب.
فرخی.

مشجب. [ م ُ ش َج ْ ج َ ] ( ع ص ) گستاخ و بی ادب در خوراک. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مشجب . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) دارچوب که جامه بر وی اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دارچوب که جامه بر وی اندازند و خیک آب آویزان کنند. (ناظم الاطباء). سه پایه . (دهار) :
بیرم سبز برفکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب .

فرخی .




کلمات دیگر: