کلمه جو
صفحه اصلی

مسروق

فارسی به انگلیسی

stolen

فرهنگ فارسی

دزدیده شده، مال دزدیده شده، کسی که چیزی ازاودزدیده شده
( اسم ) ۱ - دزدیه شده بسرفت رفته : در شعر من نیابی مسروق و منتحل در نظم من نبینی ایطا و شایگان . ( رشیدو طواط ) ۲ - کسی که از اومالی دزدیده باشند .
ابن اجدع بن مالک همدانی وادعی

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) دزدیده شده .

لغت نامه دهخدا

مسروق . [ م َ ] (اِخ ) (احمد...) از مشایخ کبار خراسان . رجوع به احمد مسروق شود.


مسروق. [ م َ ]( ع ص ) دزدیده. ( منتهی الارب ). دزدیده شده. سرقت شده. ربوده. رجوع به سرقة و سرقت شود. || مسروق الصوت ؛ آن که صدایش گرفته باشد. ( از اقرب الموارد ).

مسروق. [ م َ ] ( اِخ ) ( احمد... ) از مشایخ کبار خراسان. رجوع به احمد مسروق شود.

مسروق. [ م َ ] ( اِخ ) ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی ، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفه اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی ( ع ) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت : نام تو چیست ؟ او گفت : مسروق بن أجدع. عمر گفت : أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی ( ع ) و ابن مسعود و جناب و زیدبن ثابت و مغیره و عبداﷲبن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 هَ.ق. بوده است. ( از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108 ).

مسروق . [ م َ ] (اِخ ) ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی ، مکنی به ابوعائشه . از زهاد تابعین و از اهالی یمن است . و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت . پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفه ٔ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع ) شرکت جست . گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت : نام تو چیست ؟ او گفت : مسروق بن أجدع . عمر گفت : أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع ) و ابن مسعود و جناب و زیدبن ثابت و مغیره و عبداﷲبن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 هَ .ق . بوده است . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108).


مسروق . [ م َ ](ع ص ) دزدیده . (منتهی الارب ). دزدیده شده . سرقت شده . ربوده . رجوع به سرقة و سرقت شود. || مسروق الصوت ؛ آن که صدایش گرفته باشد. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: