کلمه جو
صفحه اصلی

وروش

فرهنگ فارسی

ورش وا داشتن کسی را اغرائ

لغت نامه دهخدا

وروش. [ وُ ] ( ع مص ) ورش. واداشتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). اغراء. ( اقرب الموارد ). ورغلانیدن. ( ناظم الاطباء ). || وارد شدن بر کسانی به هنگام خوردن طعام تا با آنان غذا خورد بدون آنکه دعوت شده باشد. ( از اقرب الموارد ). بر طعام خوردن طفیلی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناخوانده برآمدن بر قوم در وقت خوردن. ( ناظم الاطباء ). || گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. ( اقرب الموارد ). گرفتن غذا و گویند با ولع و حرصی تمام خوردن آن را تا آنجا که از شدت حرص و میل به طعام خود را نیز مکرم و محترم ندارد. ( از اقرب الموارد ). گرفتن چیزی از طعام را. ( ناظم الاطباء ). || آزمند شدن و طمع ورزیدن چیزی را و در پی کارهای دون شدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ورش شود.


کلمات دیگر: