( اسم ) شرابی که از آرد برنج و ارزن و جو سازند .
بوزا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بوزا. ( اِ ) بوزه. ( ناظم الاطباء ). مویز. آب بزا. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به بوزک و بوزه شود.
فرهنگ عمید
= بوی افزار
بویافزار#NAME?
دانشنامه عمومی
از وزیدن امده .ب وز.یعنی بدو.بوزا یعنی دوید._سوم شخص. او ندارد یار بی یار چگونه بوزا
کلمات دیگر: