رافد
فارسی به انگلیسی
Euphrates
عربی به فارسی
خراجگزار , فرعي , تابع , شاخه , انشعاب
فرهنگ اسم ها
اسم: رافد (پسر) (عربی) (تلفظ: rāfed) (فارسی: رافِد) (انگلیسی: rafed)
معنی: یاری گر، اعانت کننده، عطاکننده، دهنده، کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد، ( اسم فاعل رَفَد )، یاور، قائم مقام پادشاه
معنی: یاری گر، اعانت کننده، عطاکننده، دهنده، کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد، ( اسم فاعل رَفَد )، یاور، قائم مقام پادشاه
فرهنگ فارسی
نام کسی . از اسمائ
لغت نامه دهخدا
رافد. [ ف ِ ] ( ع ص ) یاری گر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اعانت کننده : هو نعم الرافداذا حل به الوافد. ( از اقرب الموارد ). || عطاکننده. ( از اقرب الموارد ). دهنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد. ( از اقرب الموارد ). ابن بری این معنی را در حاشیه کتاب خود یاد کرده و گفته دکیس را شاهد آورده است :
خیر امری ( قد ) جاء من معده
من قبله او را فدا من بعده.
رافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) رودخانه فرات را گویند. ( از شعوری ج 2 ورق 4 ) :
سرشکم گشته چون جیحون و رافد
گرفته روی عالم همچو دریا.
رافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) نام کسی. ( ناظم الاطباء ). از اسماء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
خیر امری ( قد ) جاء من معده
من قبله او را فدا من بعده.
( از تاج العروس ).
|| ( اِ ) نهری یا رودی که به نهریا رود دیگر یا به دریا ریزد. آبی که به آب دیگر مدد دهد. ( یادداشت مؤلف ). رافدان ، تثنیه : نهر له رافدان ، به مجاز نهری که دو نهر دیگر بدان مدد دهد. ( از تاج العروس ). ریزاب. و رجوع به رافدان شود. ( یادداشت مؤلف ). || آب راهه . ( یادداشت مؤلف ).رافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) رودخانه فرات را گویند. ( از شعوری ج 2 ورق 4 ) :
سرشکم گشته چون جیحون و رافد
گرفته روی عالم همچو دریا.
ابوالمعالی ( از شعوری ).
رافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) نام کسی. ( ناظم الاطباء ). از اسماء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
رافد. [ ف ِ ] (اِخ ) رودخانه ٔ فرات را گویند. (از شعوری ج 2 ورق 4) :
سرشکم گشته چون جیحون و رافد
گرفته روی عالم همچو دریا.
سرشکم گشته چون جیحون و رافد
گرفته روی عالم همچو دریا.
ابوالمعالی (از شعوری ).
رافد. [ ف ِ ] (اِخ ) نام کسی . (ناظم الاطباء). از اسماء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رافد. [ ف ِ ] (ع ص ) یاری گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کننده : هو نعم الرافداذا حل ّ به الوافد. (از اقرب الموارد). || عطاکننده . (از اقرب الموارد). دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد. (از اقرب الموارد). ابن بری این معنی را در حاشیه ٔ کتاب خود یاد کرده و گفته ٔ دکیس را شاهد آورده است :
خیر امری ٔ (قد) جاء من معده
من قبله او را فدا من بعده .
|| (اِ) نهری یا رودی که به نهریا رود دیگر یا به دریا ریزد. آبی که به آب دیگر مدد دهد. (یادداشت مؤلف ). رافدان ، تثنیه : نهر له رافدان ، به مجاز نهری که دو نهر دیگر بدان مدد دهد. (از تاج العروس ). ریزاب . و رجوع به رافدان شود. (یادداشت مؤلف ). || آب راهه . (یادداشت مؤلف ).
خیر امری ٔ (قد) جاء من معده
من قبله او را فدا من بعده .
(از تاج العروس ).
|| (اِ) نهری یا رودی که به نهریا رود دیگر یا به دریا ریزد. آبی که به آب دیگر مدد دهد. (یادداشت مؤلف ). رافدان ، تثنیه : نهر له رافدان ، به مجاز نهری که دو نهر دیگر بدان مدد دهد. (از تاج العروس ). ریزاب . و رجوع به رافدان شود. (یادداشت مؤلف ). || آب راهه . (یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
رافد : کمک کننده ، یاری گر . رافد از اسمهای خداوند است .
رافد : /rāfed/ رافِد ( عربی ) ( اسم فاعل رَفَد ) ، 1 - یاور، یاریگر؛ 2 - قائم مقام پادشاه. اسم رافِد مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری پسر است
کلمات دیگر: