مترادف شکیل : چشم نواز، قشنگ، متناسب، خوش اندام، خوشگل، زیبا
برابر پارسی : خوش نما، دلپسند، زیبا
good-looking, of a nice figure, shapely
چشمنواز، قشنگ، متناسب
خوشاندام، خوشگل، زیبا
۱. چشمنواز، قشنگ، متناسب
۲. خوشاندام، خوشگل، زیبا
(شَ) [ ع . ] (ص .) در فارسی : خوش - ریخت .
(ش ) [ ممال شکال ] (اِ.) 1 - ریسمانی که بر پای اسب و ستر بدخو بندند؛ چدار. 2 - زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل کنند. 3 - سیخ آهنین یا چوبین که بدان اجزای در را به هم متصل سازند. 4 - (کن .) فریب ، حیله ، نیرنگ .
شکیل . [ ش َ ] (از ع ، ص ) خوشگل . خوش صورت . خوش اندام . زیبا. خوب روی . (ناظم الاطباء). در تداول بمعنی خوشگل و جمیل بکار برند، ولی در لغت نیافتم و گویا در عربی بدین معنی نیامده است . وجیه . وجیهه . قشنگ . زیبا. (یادداشت مؤلف ).
شکیل . [ ش َ ] (ع اِ) کف خون آمیخته ای که بر دهانه ٔ لگام پیدا شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شکیل . [ ش ِ ] (اِ) مکر. فریب . حیله . (برهان ). مکر. فریب . (غیاث ). || پابند اسب که از موی بز بافته باشند. (ناظم الاطباء). شکال اسب . (فرهنگ جهانگیری ). رسن اسب . (غیاث ). در جهانگیری و برهان بمعنی پای بند اسب آورده و هر دو عربی است و پای بند اسب ، چدار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). چداراسب و آن ریسمانی باشد که بر پای اسب و استر بدخصلت بندند. (برهان ). || نام درختی . || زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل می کنند. || سیخ آهنین و یا چوبینی که اجزای در را بهم متصل کرده نگاه میدارد. (ناظم الاطباء).
مولوی .
۱. خوشگل؛ زیبا.
۲. خوشاندام؛ خوشریخت.
مکر؛ حیله؛ تزویر؛ فریب.
خوش ریخت، زیبا