کلمه جو
صفحه اصلی

سلمه

فارسی به انگلیسی

dogs - mercury

فرهنگ اسم ها

اسم: سلمه (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: salme) (فارسی: سلمه) (انگلیسی: salme)
معنی: زن نازک اندام، نام گیاهی است

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید ( در خراسان نیز روییده میشود ) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق .
ابن هشام بن مغیر. مخزونی . از صحابه وسابقین است کفار قریش او را زندانی و آزار کردنده اند . وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصا شاهد بوده است . و بسوی شام رفته است . وی بعد از وفات پیغمبر بمرج الصفر شهید شد .

فرهنگ معین

(سَ مَ یا مِ ) [ معر. ] (اِ. ) گیاهی است از تیرة اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است ، سرمه ، قطف ، سرمج ، سرمق نیز گویند.

لغت نامه دهخدا

( سلمة ) سلمة. [ س َ م َ ] ( اِخ )مکنی به ابومحمد. شاگرد و مصاحب فراء بود و از زکریا یحیی فراء و ابوالعباس احمدبن یحیی تغلب نقل حدیث کرده است. او راست : معانی القرآن ، سلوم العربیه و کتاب غریب الحدیث و غیره. ( از معجم الادباء ج 4 ص 249 ).

سلمة. [ س َ م َ ] ( اِخ ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند. وی درمیان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهوربوده است. سلمة هفت غزوه در رکاب حضرت رسالت مآب بود و بسن هشتاد سالگی در سال 74 هَ. ق. درگذشت. ( نامه دانشوران ج 5 ص 133 ). رجوع به الاعلام زرکلی شود.

سلمة. [ س َ م َ ] ( اِخ ) ابن هشام بن مغیره مخزونی. از صحابه و سابقین است. کفار قریش او را زندانی و آزار کرده اند. وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصاً شاهدبوده است و بسوی شام رفته است. وی بعد از وفات پیغمبر بمرج الصفر شهید شد. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 380 ).
سلمه. [ س َ م َ ] ( اِ ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاهی است. ( مهذب الاسماء ).

سلمه. [ س َ م َ ] ( ع اِ ) سنگ. ( منتهی الارب ). ج ، سِلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) زن نازک اطراف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

سلمه . [ س َ م َ ] (اِ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است . (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است . (مهذب الاسماء).


سلمه . [ س َ م َ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ). ج ، سِلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن نازک اطراف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


سلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند. وی درمیان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهوربوده است . سلمة هفت غزوه در رکاب حضرت رسالت مآب بود و بسن هشتاد سالگی در سال 74 هَ . ق . درگذشت . (نامه ٔ دانشوران ج 5 ص 133). رجوع به الاعلام زرکلی شود.


سلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیره ٔ مخزونی . از صحابه و سابقین است . کفار قریش او را زندانی و آزار کرده اند. وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصاً شاهدبوده است و بسوی شام رفته است . وی بعد از وفات پیغمبر بمرج الصفر شهید شد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 380).


سلمة. [ س َ م َ ] (اِخ )مکنی به ابومحمد. شاگرد و مصاحب فراء بود و از زکریا یحیی فراء و ابوالعباس احمدبن یحیی تغلب نقل حدیث کرده است . او راست : معانی القرآن ، سلوم العربیه و کتاب غریب الحدیث و غیره . (از معجم الادباء ج 4 ص 249).


فرهنگ عمید

گیاهی بیابانی و خودرو، دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، اسفناج رومی.

گویش مازنی

/salme/ از انواع چغندر است - گیاهی خودرو

۱از انواع چغندر است ۲گیاهی خودرو


پیشنهاد کاربران

سلمه = سلمه در عربی ؛ آن گیاهی است که با او چرم را دباغی میکنند

در زبان آذری به سلمه " گامیش بندی " گفته می شود . در اوایل بهار در موقعی که گیاه تازه رشد می کند و چند برگ بیشتر ندارد می توان در آش دوغ از آن استفاده کرد . جزء علف های مزرعه است بیشتر در کنار آب ها و نهرها رشد می کند . معمولا در زمین های حاشیه قزل اوزن بیشتر رشد می کند.


کلمات دیگر: