کلمه جو
صفحه اصلی

فرسا

فارسی به انگلیسی

imperative root of

فرهنگ اسم ها

اسم: فرسا (دختر) (فارسی) (تلفظ: farsā) (فارسی: فَرسا) (انگلیسی: farsa)
معنی: نام یک گیاه، ( در گیاهی ) ( = دار فلفل، فلفل سبز ) گیاهی بوته ای از خانواده ی فلفل که ریشه و میوه ی آن مصرف دارویی دارد

فرهنگ فارسی

( اسم ) در ترکیب به معنی فرساینده آید به معانی ذیل الف - خسته کننده رنج دهنده جانفرسای روانفرسای طاقت فرسای ب - محو کننده نابود کننده . جمع : ساینده : فرقد فرسای گردون فرسای.
دارفلفل است . دارپلپل

لغت نامه دهخدا

فرسا. [ ] ( اِ ) دار فلفل است. ( فهرست مخزن الادویه ). دار پلپل. رجوع به دار پلپل و دار فلفل شود.

فرسا. [ ف َ ] ( نف مرخم ) مخفف فرساینده. ( یادداشت به خطمؤلف ). این لغت در ترکیب به صورت مزید مؤخر آید.
ترکیب ها:
- آبله فرسا. آسمان فرسا. بحرفرسا. تن فرسا. توان فرسا. روان فرسا. طاقت فرسا. فلک فرسا. قلم فرسا. گنه فرسا. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.

فرسا. [ ] (اِ) دار فلفل است . (فهرست مخزن الادویه ). دار پلپل . رجوع به دار پلپل و دار فلفل شود.


فرسا. [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف فرساینده . (یادداشت به خطمؤلف ). این لغت در ترکیب به صورت مزید مؤخر آید.
ترکیب ها:
- آبله فرسا . آسمان فرسا. بحرفرسا. تن فرسا. توان فرسا. روان فرسا. طاقت فرسا. فلک فرسا. قلم فرسا. گنه فرسا. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.


فرهنگ عمید

۱. = فرسودن
۲. فرساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): طاقت فرسا، دست فرسود جود تو شده گیر / تروخشک جهان جان فرسای (انوری: ۴۵۰ ).

پیشنهاد کاربران

فر به معنی شکوه وجلال وبالندگی سا به معنی مانند ومثل. . . .


کلمات دیگر: