کلمه جو
صفحه اصلی

شیراوژن

فرهنگ اسم ها

اسم: شیراوژن (پسر) (فارسی) (تلفظ: širo(w)žan) (فارسی: شيراوژن) (انگلیسی: shirowzhan)
معنی: بسیار شجاع و قدرتمند، ( در قدیم ) شیر افکن، شکار کننده و افکنده شیر

(تلفظ: širo(w)žan) (در قدیم) شیر افکن ، شکار کننده و افکنده شیر و (به مجاز) بسیار شجاع و قدرتمند .


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه شیر را مغلوب کند کسی که شیر را بر زمین زند . ۲ - دلاور دلیر پر زور .

فرهنگ معین

(اَ یا اُ ژَ ) (ص فا. ) شیرافگن .

لغت نامه دهخدا

شیراوژن. [ اَ / اُو ژَ ] ( نف مرکب ) شیرافگن. ( صحاح الفرس ). شیرافکن. آنکه با شیر بیاویزد. شیرکش. شیرزن. در شیراوژن ، اوژن را بر وزن و معنی افکن نوشته اند و از آن اوژنید و اوژنیدن هم ساخته اند. ( برهان و فرهنگ ناصری و غیره ). اما به عقیده من کلمه اوژن از مشتقات مصدر آویختن است که به معنی دست بگریبان شدن باشدو شیراوژن یعنی کسی که با شیر درمی آویزد. ( یادداشت مؤلف ). || کنایه از شجاع و دلیر و مردانه و باجرأت و پرزور است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). بر وزن و معنی شیرافکن است که کنایه از مردم شجاع و مردانه باشد. ( برهان ) :
همی خواندندش خداوند رخش
جهانجوی و شیراوژن و تاجبخش.
فردوسی.
یکی بانگ برزد به بیژن بلند
منم گفت شیراوژن دیوبند.
فردوسی.
سپه را به نزدیک دریا بماند
به شیروی شیراوژن و خود براند.
فردوسی.
یکی گفت بهرام شیراوژن است
که لشکر سراسر بدو روشن است.
فردوسی.
چو پیروز شیراوژن آنجا رسید
نشان کرده ٔشاه ایران بدید.
فردوسی.
به یک دست شیدوش جنگی بپای
چو شیروی شیراوژن رهنمای.
فردوسی.
به شمشیر تیز ار سرش نفکنم
نه شیروی کین جوی شیراوژنم.
اسدی.
لشکرکش و قلعه گیر و دشمن کش
پیل افکن و شاه گیر و شیراوژن.
مسعودسعد.
ملک بوالفضل نصربن خلف فرزانه تاج الدین
که برْباید به نیزه تاج ازشاهان شیراوژن.
عبدالواسع جبلی.
از آن چه به که مزین شود مرا دیوان
به مدح عترت کرار شیر شیراوژن.
سوزنی.
رجوع به شیرافکن شود.

شیراوژن. [ اَ ژَ ] ( اِخ ) لقب جد بختیاربن شاه فیروز به نوشته تاریخ سیستان از اعقاب رستم فرخزاد و رستم زال بود. صاحب تاریخ سیستان در معرفی بختیار... گوید: بختیاربن شاه فیروزبن بزفری بن شیراوژن بن خدایگان بن فرخ... ابن رستم بن مهرآزاد... ابن رستم الاکبربن دستان بن سام بن نریمان بن کورنگ بن گرشاسب. ( ص 8 ).

شیراوژن . [ اَ / اُو ژَ ] (نف مرکب ) شیرافگن . (صحاح الفرس ). شیرافکن . آنکه با شیر بیاویزد. شیرکش . شیرزن . در شیراوژن ، اوژن را بر وزن و معنی افکن نوشته اند و از آن اوژنید و اوژنیدن هم ساخته اند. (برهان و فرهنگ ناصری و غیره ). اما به عقیده ٔ من کلمه ٔ اوژن از مشتقات مصدر آویختن است که به معنی دست بگریبان شدن باشدو شیراوژن یعنی کسی که با شیر درمی آویزد. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از شجاع و دلیر و مردانه و باجرأت و پرزور است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شیرافکن است که کنایه از مردم شجاع و مردانه باشد. (برهان ) :
همی خواندندش خداوند رخش
جهانجوی و شیراوژن و تاجبخش .

فردوسی .


یکی بانگ برزد به بیژن بلند
منم گفت شیراوژن دیوبند.

فردوسی .


سپه را به نزدیک دریا بماند
به شیروی شیراوژن و خود براند.

فردوسی .


یکی گفت بهرام شیراوژن است
که لشکر سراسر بدو روشن است .

فردوسی .


چو پیروز شیراوژن آنجا رسید
نشان کرده ٔشاه ایران بدید.

فردوسی .


به یک دست شیدوش جنگی بپای
چو شیروی شیراوژن رهنمای .

فردوسی .


به شمشیر تیز ار سرش نفکنم
نه شیروی کین جوی شیراوژنم .

اسدی .


لشکرکش و قلعه گیر و دشمن کش
پیل افکن و شاه گیر و شیراوژن .

مسعودسعد.


ملک بوالفضل نصربن خلف فرزانه تاج الدین
که برْباید به نیزه تاج ازشاهان شیراوژن .

عبدالواسع جبلی .


از آن چه به که مزین شود مرا دیوان
به مدح عترت کرار شیر شیراوژن .

سوزنی .


رجوع به شیرافکن شود.

شیراوژن . [ اَ ژَ ] (اِخ ) لقب جد بختیاربن شاه فیروز به نوشته ٔ تاریخ سیستان از اعقاب رستم فرخزاد و رستم زال بود. صاحب تاریخ سیستان در معرفی بختیار... گوید: بختیاربن شاه فیروزبن بزفری بن شیراوژن بن خدایگان بن فرخ ... ابن رستم بن مهرآزاد... ابن رستم الاکبربن دستان بن سام بن نریمان بن کورنگ بن گرشاسب . (ص 8).


فرهنگ عمید

= شیرافکن

شیرافکن#NAME?


پیشنهاد کاربران

شیراوژن یعنی دله شیر داشتن

دلاور، شیر افکنده، شیر انداز قهرمان

بسیار دلاور و قدرتمند / شیرافکن

شیراوژِن : به معنی شیر افکن است . و اوژندن ریختی است از "افکندن " و " اَوگندن" ، در پهلوی اپگندتن apgantan

شیرافکن - کنایه از بسیار دلاور و قدرتمند


کلمات دیگر: