کلمه جو
صفحه اصلی

سروبن

فرهنگ اسم ها

اسم: سروبن (دختر) (فارسی)
معنی: درخت سرو، معشوق خوش قد وقامت

فرهنگ فارسی

درخت سرو یا قد وقامت

لغت نامه دهخدا

سروبن. [ س َرْوْ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت سرو :
موسیجه و قمری چو مقریانند
از سروبنان هر یکی نبی خوان.
خسروانی.
سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن.
کسایی.
بزیر یکی سروبن شد بلند
که تاز آفتابش نباشد گزند.
فردوسی.
بلبل شیرین زبان بر سروبن راوی شود
زندواف زندخوان بر بیدبن شاعر شود.
منوچهری.
سروبن چون به شصت سال رسید
یاسمن بر سر بنفشه دمید.
نظامی.
تا نکشد شاخ تو از سروبن
تا نزنی گردن شاخ کهن.
نظامی.
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست.
حافظ.
|| قد و قامت :
لیلی چو شد آگه از چنین حال
شد سروبنش ز ناله چون نال.
نظامی.

گویش مازنی

/saroben/ سرو ته – بالا پایین – وارونه

سرو ته – بالا پایین – وارونه


پیشنهاد کاربران

درخت سرو

بالا و پایین

هرآنچه که ذات و اصالت سرو را داشته باشد.

ریشه های درخت سرو

ریشه ی درخت سرو












جمله:


کلمات دیگر: