کلمه جو
صفحه اصلی

رستهم

فرهنگ اسم ها

اسم: رستهم (پسر) (فارسی)
معنی: رستم، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس ( بالش، نمو ) + تهم ( دلیر، پهلوان )، نام پهلوان شاهنامه

فرهنگ فارسی

پسر فرخ هرمزد.
قوی، بزرگ، تنومند، بلندبالا، بزرگ تن
رستم پهلوان مشهور رستم زال را گویند

لغت نامه دهخدا

رستهم. [ رُ ت َ ] ( اِخ ) رستم ،پهلوان مشهور. ( ناظم الاطباء ). رستم زال را گویند. ( برهان ) ( از شعوری ج 2 ورق 24 ). رستم بود. ( لغت فرس اسدی ). رستم زال بود. ( فرهنگ اوبهی ). نام بزرگترین پهلوان قدیم شاهنامه است. ( از فرهنگ نظام ) :
ببوسید رستهم تخت ای شگفت
جهان آفرین را ستایش گرفت.
فردوسی ( از اوبهی ).
رجوع به فهرست فرهنگ ایران باستان و فهرست ایران در زمان ساسانیان ، و رستم و رستم زال و رستم زر و رستم دستان و روستم شود.

فرهنگ عمید

بزرگ تن، تنومند، بلند بالا.


کلمات دیگر: