کلمه جو
صفحه اصلی

سرافشان

فرهنگ اسم ها

اسم: سرافشان (دختر) (فارسی) (تلفظ: sarafšān) (فارسی: سرافشان) (انگلیسی: sarafshan)
معنی: ویژگی کسی که سر می دهد و فداکاری می کند، ( در قدیم ) جنباننده ی سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور

(تلفظ: sarafšān) (در قدیم) جنباننده‌ی سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور ؛ (به مجاز) ویژگی کسی که سر می دهد و فداکاری می‌کند .


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه سر کسان بیفشاند . ۲ - سر جنباننده از غرور و مستی و شور و حال .

لغت نامه دهخدا

سرافشان. [ س َ اَ ] ( اِ مرکب ) تیغ و مانند آن که چیزی را ببرد. ( آنندراج ) :
که هرکه ز رای و ز فرمان من
بپیچد ببیند سرافشان من.
فردوسی.
سپیده دمان هست مهمان من
به نخجیر بیندسرافشان من.
فردوسی.
|| ( نف مرکب ) جنباننده سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور. ( ناظم الاطباء ). || مست. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. سرافشاننده، سرجنباننده.
۲. [مجاز] مست.
۳. [مجاز] مغرور، متکبر.


کلمات دیگر: