مترادف محقق : پژوهشگر، دانشمند، عالم، متتبع، متجسس، متفحص | تایید، تحقیق شده، ثابت شده، درست، راست، قطعی، محرز، مدلل، مسجل، مسلم
متضاد محقق : نامحرز |
برابر پارسی : پژوهشگر، پژوهنده، کوشا
researcher, investigator (of truth), inquirer
certain
incontestable, incontrovertible, proven, researcher, scholar, student, sure, unquestionable
(تلفظ: mohaqqeq) (عربی) آن که دربارهی موضوعی مطالعه و تحقیق میکند ، پژوهشگر ، پژوهنده ، جستجو کننده؛ (در تصوف) آن که حقیقت امور چنان که هست بر او کشف و یقین حاصل شده که به غیر از تجلی ذات خداوند موجود دیگری نیست و هر چه هست ، مظاهر ذات حق است .
پژوهشگر، دانشمند، عالم، متتبع، متجسس، متفحص ≠ نامحرز
تایید، تحقیقشده، ثابتشده، درست، راست، قطعی، محرز، مدلل، مسجل، مسلم
(مُ حَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) تحقیق کننده ، اهل تحقیق .
(مُ حَ قَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - امر تحقیق شده ، راست و درست . 2 - تحقیق یافته ، به حقیقت پیوسته .
سعدی .
ناصرخسرو.
سعدی .
محقق . [ م ُ ح َق ْ ق َ ](ع اِ) نام خطی از شش خط که ابن مقله آن را وضع کرده است . (غیاث ) (ناظم الاطباء). (قلم یا خط...) خط عراقی است که در زمان بنی عباس مرسوم گشت . قسمی از خطوط عربی (برای نوشتن ). یکی از هفت قلم قدیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). قلمی (شعبه ای ) از خط عربی است مستخرج ازقلم ریاسی یا مدور کبیر. (ترجمه ٔ الفهرست ص 14). این خط در عهد بنی عباس پدید آمد و آن را خط عراقی و خط وراقی هم میگفتند و این خط مرتباً رو به ازدیاد و زیبائی گذاشت تا زمان مأمون . (ترجمه ٔ الفهرست ص 14).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
۱. درست و استوار؛ قطعی و مسلّم.
۲. بهحقیقتپیوسته.
۱. اهل تحقیق؛ تحقیقکننده.
۲. (تصوف) کسی که به حقیقت چیزی رسیده است.
پژوه شگر، پژوهنده