کلمه جو
صفحه اصلی

منزه


مترادف منزه : پاک، پاکیزه، مقدس، مهذب، نظیف، بری، مبرا، پاکدامن، بی آلایش

متضاد منزه : ناپاک، نامنزه

برابر پارسی : پاک

فارسی به انگلیسی

immaculate, impeccable, lily-white, pure, refined, righteous, guiltless, infallible, transcendent

pure, guiltless, infallible, transcendent


immaculate, impeccable, lily-white, pure, refined, righteous


فرهنگ اسم ها

اسم: منزه (دختر) (عربی) (تلفظ: monazzah) (فارسی: منزه) (انگلیسی: monazzah)
معنی: پاک و پاکیزه، به دور از آلودگی، پاک، پاکیزه، مبرا، بری، بی عیب

مترادف و متضاد

۱. پاک، پاکیزه، مقدس، مهذب، نظیف
۲. بری، مبرا
۳. پاکدامن
۴. بیآلایش ≠ ناپاک، نامنزه


pure (صفت)
خالص، منزه، اصیل، عفیف، تمیز، پاک، محض، ناب، سره، بیغش، ژاو

blameless (صفت)
بی عیب، منزه، بی گناه، منزه از گناه، بی تقصیر

innocent (صفت)
منزه، بی گناه، بی تقصیر، مبرا، بی ضرر، مقدس، معصوم

guiltless (صفت)
منزه، بی گناه

پاک، پاکیزه، مقدس، مهذب، نظیف ≠ ناپاک، نامنزه


بری، مبرا


پاکدامن


بی‌آلایش


فرهنگ فارسی

پاک و پاکیزه، پاکدامن، بی آلایش، دورازبدی و زشتی
( اسم ) ۱ - پاک کننده . ۲ - پاک داننده . ۳ - سالکی که ذات حق را بصفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد .

فرهنگ معین

(مُ نَ زَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) پاکیزه ، مقدس .
(مُ نَ زِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - پاک کننده . ۲ - پاک داننده . ۳ - در تصوف : سالکی که ذات حق را به صفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد.

(مُ نَ زَّ) [ ع . ] (اِمف .) پاکیزه ، مقدس .


(مُ نَ زِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پاک کننده . 2 - پاک داننده . 3 - در تصوف : سالکی که ذات حق را به صفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد.


لغت نامه دهخدا

منزه. [ م ُ ن َزْ زَه ْ ] ( ع ص ) پاک و دور گردانیده از زشتیها. ( غیاث ) ( آنندراج ). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس. ( ناظم الاطباء ). بری. مبرا. سلیم. نزیه. بی آهو. بی عیب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
ز جای واز جهت باشی منزه
ببین تا کیستی انصاف خود ده.
ناصرخسرو.
خرد حیران شده از کنه ذاتش
منزه دان زاجرام و جهاتش.
ناصرخسرو.
حضرت الهیت از خشم و انتقام منزه است. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 748 ).
اگر من منزه نبودم ز عیب
کس از عیب هرگز منزه نبود.
مسعودسعد.
هست مقدس عطای او ز توقف
هست منزه سخای او ز تقاضا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 41 ).
پاینده عالمی که منزه بود ز عیب
ایزد نهاد شخص تو گویی چنان نهاد.
امیر معزی ( ایضاً ص 186 ).
سخن من... از ریبت منزه باشد. ( کلیله و دمنه ). ملک از وصمت غدر منزه باشد. ( کلیله و دمنه ).
ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون »
گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون »
چون منزه باشد ازهر عیب ذات پاک تو
جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون ».
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 279 ).
جل ذکره منزه از چه و چون
انبیا را شده جگرها خون.
سنائی ( حدیقه چ مدرس رضوی ص 71 ).
بهر او بود جست و جوی همه
او منزه ز گفت و گوی همه.
سنائی.
حق تعالی... از احوال و صفات خلق منزه است. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 15 ).
ز کین و کبر منزه چو انبیا ز ریا
ز بخل و حقد مبرا چنان ملک ز نفاق.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 383 ).
عقل و جان بود از متانت و لطف
کز همه عیبها منزه بود.
جمال الدین عبدالرزاق ( ایضاً ص 400 ).
جبلت تو مزین به خصلت محمود
طبیعت تو منزه ز سیرت مذموم.
جمال الدین عبدالرزاق ( ایضاً ص 254 ).
او روح مطلق است و مسلم از ابتلا
او لطف ایزد است و منزه از امتحان.
جمال الدین عبدالرزاق ( ایضاً ص 304 ).
مهابط و مصاعد آن از خوف صیادان منزه. ( سندبادنامه ص 120 ). به شرف نفس... مستثنی بود... و از التفات به انواع معارف و ملاهی منزه و مبرا. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 274 ). هر دو منزه از لغو و تأثیم. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 448 ).

منزه . [ م ُ ن َزْ زَه ْ ] (ع ص ) پاک و دور گردانیده از زشتیها. (غیاث ) (آنندراج ). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس . (ناظم الاطباء). بری . مبرا. سلیم . نزیه . بی آهو. بی عیب . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ز جای واز جهت باشی منزه
ببین تا کیستی انصاف خود ده .

ناصرخسرو.


خرد حیران شده از کنه ذاتش
منزه دان زاجرام و جهاتش .

ناصرخسرو.


حضرت الهیت از خشم و انتقام منزه است . (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 748).
اگر من منزه نبودم ز عیب
کس از عیب هرگز منزه نبود.

مسعودسعد.


هست مقدس عطای او ز توقف
هست منزه سخای او ز تقاضا.

امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 41).


پاینده عالمی که منزه بود ز عیب
ایزد نهاد شخص تو گویی چنان نهاد.

امیر معزی (ایضاً ص 186).


سخن من ... از ریبت منزه باشد. (کلیله و دمنه ). ملک از وصمت غدر منزه باشد. (کلیله و دمنه ).
ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون »
گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون »
چون منزه باشد ازهر عیب ذات پاک تو
جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون ».

سنائی (دیوان چ مصفا ص 279).


جل ذکره منزه از چه و چون
انبیا را شده جگرها خون .

سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 71).


بهر او بود جست و جوی همه
او منزه ز گفت و گوی همه .

سنائی .


حق تعالی ... از احوال و صفات خلق منزه است . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه چ فروزانفر ص 15).
ز کین و کبر منزه چو انبیا ز ریا
ز بخل و حقد مبرا چنان ملک ز نفاق .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 383).
عقل و جان بود از متانت و لطف
کز همه عیبها منزه بود.

جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 400).


جبلت تو مزین به خصلت محمود
طبیعت تو منزه ز سیرت مذموم .

جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 254).


او روح مطلق است و مسلم از ابتلا
او لطف ایزد است و منزه از امتحان .

جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 304).


مهابط و مصاعد آن از خوف صیادان منزه . (سندبادنامه ص 120). به شرف نفس ... مستثنی بود... و از التفات به انواع معارف و ملاهی منزه و مبرا. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 274). هر دو منزه از لغو و تأثیم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 448).
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه ذاتش از بالا و زیری .

نظامی .


تا آن وقت در بغداد آمدم و اعتقاد درست کردم که او منزه است از جهت . (تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص 258). شناخت توحید از لوث بشریت منزه است . (تذکرةالاولیاء عطار ایضاً ص 226).
در ره عاشقان دلی باید
که منزه ز دال و لام بود.

عطار.


سلامی منزه حواشی او
ز آلایش نقش کلک و بنان .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 353).
باری سبحانه ... منزه و متعالی است از این درجه . (اخلاق ناصری ). منزه از تمویه و مبرا از میل به زخارف . (اخلاق ناصری ). و حضرت عزت از اتصاف به چنین اوصاف منزه . (اخلاق ناصری ). از شایبه ٔ مخالفت و منازعت منزه ماند. (اخلاق ناصری ).
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنین گویم بباید کشتنم .

مولوی .


کودکان خرد را چون می زنی
چون بزرگان را منزه می کنی .

مولوی .


خداوند سبحانه از آن منزه و مقدس است . (مصباح الهدایه چ همایی ص 18). الا خدای یگانه ... منزه ازوالد و ولد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 17).
انوار عزت تو منزه زکیف و کم
الوان نعمت تو مبرا ز حصر و حد.

جامی .


- منزه آمدن ؛پاک بودن . مبرا بودن :
ز نور رای تو گر مقتبس شود مه و مهر
منزه آید از وصمت محاق و زوال .

عبید زاکانی .


- منزه البال ؛ منزه بال : آفریدگار تعالی از هجوم مکروهات و زوال عاهات مرفه الحال و منزه البال داراد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 61). رجوع به ترکیب بعد شود.
- منزه بال ؛ آسوده خیال . آسوده خاطر : تا ذات شریف را از هجوم حوادث و لزوم کوارث منزه بال یافتی . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 100). رجوع به ترکیب قبل شود.
- منزه داشتن ؛ پاک نگه داشتن . دور نگه داشتن : تا چنانکه در شرط است منزه داری این اندامها را از فجور و ناشایست و نابایست . (قابوس نامه چ نفیسی ص 11).
مال اصحابنا طمع نرزد
خویشتن را از آن منزه دار.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 361).
|| رستگار و آزاد. || پارسا و بی گناه . (ناظم الاطباء).

منزه . [ م ُ ن َزْ زِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تنزیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تنزیه شود. || (اصطلاح تصوف ) شخصی که ذات حق را به صفت تنزیه دانسته باشد و از حیث ظهور در مظاهر ندیده و ندانسته باشد. (غیاث ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. پاک و پاکیزه.
۲. پاک دامن.
۳. بی آلایش، دورازبدی و زشتی.

فرهنگ فارسی ساره

پاک


واژه نامه بختیاریکا

ورُفته

جدول کلمات

مقدس

پیشنهاد کاربران

پاک سرشت

منزه اسم دختر هست همان معنی منیژه رو میده
به معنی پاک و مقدس، دور از بدی و زشتی
صفت خدای تبارک و تعالی پاک و منزه
یه اسم با معنی و فراوانی کم برای دخترای پاک سرزمینم. . .

منزه : monazzah مُنزه ( عربی ) 1 - به دور از آلودگی، پاک، پاکیزه؛ 2 - مبرا، بری، بی عیب. 3 - پاکدامن 4 - مقدس، مهذب . 5 - پاکیزه خو
6 - طاهر، طیب 7 - بیگناه 8 - نیک کردار 9 - پاک سرشت

اسم منزه مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .




کلمات دیگر: