مترادف سمک : حوت، ماهی، نون
سمک
مترادف سمک : حوت، ماهی، نون
عربی به فارسی
ماهي , انواع ماهيان , ماهي صيد کردن , ماهي گرفتن , صيداز اب , بست زدن (به) , جستجو کردن , طلب کردن
مترادف و متضاد
حوت، ماهی، نون
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ماهی جمع : اسماک سماک ۲ - ماهیی که زمین بر روی اوست ( اساطیر )
رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نگویم دد و دام و مور و سمک
که فوج ملایک بر اوج فلک.
چنین است کردار گردان فلک
یکی بر مه آرد یکی بر سمک.
نیست جنسش ازسمک کس تا سماک.
سمک. [ س َ ] ( ع مص ) بلند کردن وبلند شدن. ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بلند گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث ). || ( اِ ) سقف خانه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آسمانه. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ). || قامت و بلندی از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بلندی. ( غیاث ). از بالای خانه تا زیر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بالا. ( التفهیم ) : سمک کعبه بیست وهفت ارش است. ( حدود العالم ). هر خشتی یک گز و نیم بطول و همین قدر عرض و چند یک بدست سمک آن. ( مجمل التواریخ و القصص ). طول مسجد نودوسه ارش بود و طول سمک ده ارش. ( تاریخ طبرستان ).
سمک.[ س َ م ُ ] ( اِ ) رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رعنایی. بی عقلی. بی هنری. مرادف سبک. ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ).
سمک . [ س َ ] (ع مص ) بلند کردن وبلند شدن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلند گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || (اِ) سقف خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آسمانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). || قامت و بلندی از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بلندی . (غیاث ). از بالای خانه تا زیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بالا. (التفهیم ) : سمک کعبه بیست وهفت ارش است . (حدود العالم ). هر خشتی یک گز و نیم بطول و همین قدر عرض و چند یک بدست سمک آن . (مجمل التواریخ و القصص ). طول مسجد نودوسه ارش بود و طول سمک ده ارش . (تاریخ طبرستان ).
نگویم دد و دام و مور و سمک
که فوج ملایک بر اوج فلک .
سعدی .
|| (اِخ ) در فارسی اکثر به معنی آن ماهی مستعمل میشود که زیرزمین است و برپشت آن ماهی گاو و بر شاخ آن گاو زمین قرار دارد. (آنندراج ) (غیاث ) (از ناظم الاطباء). ماهی که زمین بر روی اوست . (اساطیر) (فرهنگ فارسی معین ) :
چنین است کردار گردان فلک
یکی بر مه آرد یکی بر سمک .
فردوسی .
مغز او خود نسب دور است و پاک
نیست جنسش ازسمک کس تا سماک .
مولوی .
|| (اِخ ) برج حوت : با سمک گردون مساوی و با سماکین موازی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سمک .[ س َ م ُ ] (اِ) رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رعنایی . بی عقلی . بی هنری . مرادف سبک . (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ).
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] اعماق زمین.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان فنوج قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸ نفر (۴خانوار) بوده است.
دانشنامه اسلامی
«سَمْک» (بر وزن سقف) در اصل، به معنای ارتفاع و بلندی است و به معنای سقف نیز آمده. در تفسیر «کبیرفخر رازی» آمده هر گاه بلندی چیزی را از سمت بالا به پایین اندازه گیری کنند، عمق نامیده می شود و هر گاه از سمت پایین به بالا اندازه گیری کنند، سمک نامیده می شود.
سقف. ارتفاع. فرزدق گوید: «اِنَّ الَّذی سَمَکَ السَّماءَ بَنی لَنا بَیْتاً دَعائِمُهُ اَعَزُّوا اَطْوَلُ». سمک. در این شعر به معنی بالا بردن و مرتفع کردن است و سمک البیت یعنی سقف خانه. ممکن است سمک در ایه مصدر باشد. معنی آیه در «سماء» خواهد آمد. حضرت ذوالجلال علیه سلام اللّه المتعال در نهج البلاغه خطبه 70 فرموده: «اِللّهُمَّ داحِیِ الْمَدْحُوّاتِ وَ داعِمَ الْمَسْموکاتِ...» ای خدا ای غلطاننده غلطانها و بالا برنده بالا رفتهها... این کلمه در قرآن مجید فقط یکبار آمده است .
گویش مازنی
نوعی گیاهی دارویی که به عنوان سودا مورد استفاده قرار گیرد ...