معنی: بنده پروردگار چیره و توانا، بنده ی خدای چیره شونده، ( عربی ) بنده ی چیره شونده ( خدای )، ( در اعلام ) نام چندین تن از مشاهیر ادبی و علمی در تاریخ
عبدالقاهر
فرهنگ اسم ها
معنی: بنده پروردگار چیره و توانا، بنده ی خدای چیره شونده، ( عربی ) بنده ی چیره شونده ( خدای )، ( در اعلام ) نام چندین تن از مشاهیر ادبی و علمی در تاریخ
(تلفظ: abdolqāher) (عربی) بندهی چیره شونده (خدای)؛ ( در اعلام ) نام چندین تن از مشاهیر ادبی و علمی در تاریخ.
فرهنگ فارسی
جرجانی ابن عبدالرحمن شافعی اشعری ادیب نحوی و لغوی است از پیشوایان نحو و عربیت است وی علم معانی و بیان را بنیان گذارد و تالیفات بسیار دارد از جمله : اسرار البلاغه در معانی و بیان اعجاز القر آن صغیر اعجاز القر آن کبیر التلخیص در علم معانی الحمل دلائل الاعجاز شرح الفاتحه العروض العمده فی الصرف العوامل الماه المفتاح فی شرح الصحاح و المقصد وی اشعاری نیز سروده است و بسال ۴۷۱ قمری به جرجان درگذشت
لغت نامه دهخدا
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهر التمیمی ،مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید عبدالقاهر شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن شعیب ، مکنی به ابورفاعة. رجوع به ابورفاعه عبدالقاهر شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن طاهربن محمدبن عبداﷲ البغدادی التمیمی الاسفراینی ، مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور بغدادی و به الاعلام زرکلی شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن طاهر التمیمی ،مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید عبدالقاهر شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسین الحلبی ، مکنی به ابوالفرج شاعر مجید بود. او راست : شرح بر دیوان المتنبی.وی به سال 551 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] ( اِخ ) ابن عبدﷲبن محمد البکری الصدیقی ، مکنی به ابوالنجیب و معروف به سهروردی.رجوع به ابوالنجیب سهروردی و به الاعلام زرکلی شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَ ] (اِخ ) ابن حاج عبدالرجب بن المخلص العبادی . وی مردی فاضل ، عالم ، متکلم و فقیه بود و شعر میگفت . از تألیفات اوست : عقاید الدینیه علی البراهین العقلیه المستمسکات القطعیة الیقینیة. ریاض الجنان و حدائق الغفران . نیلوفریه (که ناقص است ). فرائد الصافیة علی الفوائد الوافیة. (حاشیه بر شرح جامی ). رفع الغوایة (شرح الهدایة) وجز آن ، و او را دیوان شعری است . (از روضات ص 360).
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن شعیب ، مکنی به ابورفاعة. رجوع به ابورفاعه عبدالقاهر شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهربن محمدبن عبداﷲ البغدادی التمیمی الاسفراینی ، مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور بغدادی و به الاعلام زرکلی شود.
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسین الحلبی ، مکنی به ابوالفرج شاعر مجید بود. او راست : شرح بر دیوان المتنبی .وی به سال 551 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَِ ] (اِخ ) ابن عبدﷲبن محمد البکری الصدیقی ، مکنی به ابوالنجیب و معروف به سهروردی .رجوع به ابوالنجیب سهروردی و به الاعلام زرکلی شود.