( اسم ) ۱ - حاجت ضرورت . ۲ - میل خواهش نیاز آرزو .
تلنگل
(تُ لَ) (اِ.) 1 - نیاز، ضرورت . 2 - میل ، خواهش .
(تَ لَ) (اِ.) میوه ای است شبیه به شفتالو.
(تِ لِ) (اِ.) بشکن .
تلنگ . [ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و250تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
تلنگ . [ ت َ ل َ ] (اِ) تلنگل . (ناظم الاطباء).
تلنگ . [ ت ِ ل َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ملک دکن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نام ملکی است ازدکن که آن را تلنگانه نیز گویند و حیدرآباد دارالملک آن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تلنگ . [ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دلاور است که در بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع است و500تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
میر نجات (از آنندراج ).
روزبه (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308).
سنایی (از فرهنگ جهانگیری ).
زه؛ زهوار.
صدایی که از برخورد انگشتان بر جایی ایجاد میشود.
۱. خواهش؛ آرزو؛ حاجت؛ نیاز: ◻︎ راست خواهی به این تلنگ خوشم / این کنم بِه که بار خلق کشم (سنائی۱: ۱۹۵).
۲. گدایی.
تلنگ بر وزن فلنگ:هرقسمت از خوشه انگور را گویند که پس از جدا شدن ، دانه های قسمت جدا شده چسبیده باشد.
۱فرم – مدل – طریقه – آهنگ شیوه ۲طاقت – توانایی ۳کشیدن ...
توان – توانایی – قدرت
تغییر کوک – تغییر لحن – در فرهنگ آنندراج به سرانگشت نواختن ...