( صفت ) نیازمند گدا .
نواختن دف و دایره به سر انگشت . یا دردمندی .
نواختن دف و دایره به سر انگشت . یا دردمندی .
تلنگی . [ ت ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) نواختن دف و دایره به سرانگشت . || مروت . || دردمندی . || بمعنی گدایی نیز واقع شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تلنگی . [ت ُ ل ِ ] (اِ) مخفف تولنگی است که میان پاچه باشد. (برهان ) (آنندراج ). میان پاچه و نره . (ناظم الاطباء). || کنایه از پسر امرد و ضخیم مترش و بی باک و خونی و تونی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کمال اسماعیل .
شمس الدین کوتوالی .