کلمه جو
صفحه اصلی

شکاندن

فرهنگ فارسی

شکستن، خردکردن
( مصدر ) شکستن . توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست .

لغت نامه دهخدا

شکاندن. [ ش ِ دَ ] ( مص ) در تداول اطفال ، شکستن. در تداول عامه ، شکستن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شکستن شود.

فرهنگ عمید

شکستن، خرد کردن.

واژه نامه بختیاریکا

اِشکَنادن؛ چِرینیدِن

پیشنهاد کاربران

شَکّاندَن. کسی را به شک واداراندن. باعث شک شدن.


کلمات دیگر: