کلمه جو
صفحه اصلی

ریچال

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مطلق مربا . ۲ - مربایی که از دوشاب پزند : [[ او را که عفت تو شایع است ... و لذت ریچار تو معلوم ... ]] ( روضه العقول ) . ۳ - مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند . ۴ - هر چیز که از شیر گوسفند پزند ۵ - هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال .
ریچاله . به معنی ریچار است مربا .

فرهنگ معین

(اِ. ) = لیچار. لیچال : سخنان بیهوده و نامربوط .

لغت نامه دهخدا

ریچال. ( اِ ) ریچاله. به معنی ریچار است. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از غیاث اللغات ). مربا. ( فرهنگ جهانگیری ). مربای دوشابی. ( از برهان : کامه ) :
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا.
ابوشکور بلخی.
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بتکوب ؛ ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. ( لغت فرس اسدی ). || طعام. ( شرفنامه منیری ). رجوع به ریچار و ریچاله شود.

واژه نامه بختیاریکا

قسمتی بین ناف و عضو جنسی انسان

پیشنهاد کاربران

و لیچار. لورک ( پنیر لور ) آغشته به زردچوبه در گویش کازرونی ( ع. ش )


کلمات دیگر: