کلمه جو
صفحه اصلی

سماجت کردن


مترادف سماجت کردن : سماجت ورزیدن، پافشاری کردن، اصرار کردن، اصرار ورزیدن، پی گیری کردن

فارسی به انگلیسی

buttonhole, importune, persist, press, to be importunate, to press hard

to be importunate, to press hard


buttonhole, importune, persist, press


مترادف و متضاد

importune (فعل)
عذاب دادن، عاجز کردن، مصرانه خواستن، اصرار کردن به، سماجت کردن، ابرام کردن

persist (فعل)
اصرار کردن، سماجت کردن، پافشاری کردن

insist (فعل)
پاپی شدن، سماجت کردن، پافشاری کردن، اصرار ورزیدن، تکیه کردن بر

سماجت ورزیدن، پافشاری کردن، اصرار کردن، اصرار ورزیدن، پی‌گیری کردن


واژه نامه بختیاریکا

درکِستِن؛ گِر نُهادن؛ دِرِه بستِن


کلمات دیگر: