attire, cover, wear
تن کردن
فارسی به انگلیسی
to put on, to wear
فرهنگ فارسی
پوشیدن چنانکه جامه را
لغت نامه دهخدا
تن کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پوشیدن ، چنانکه جامه را. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
واژه نامه بختیاریکا
وَر کِردِن
پیشنهاد کاربران
don
پوشیدن
تن کردن
پوشیدن
تن کردن
کلمات دیگر: