تلنگر
فارسی به انگلیسی
fillip, flick, tap, touch, snap
فارسی به عربی
نقرة
مترادف و متضاد
تکان ناگهانی، سینما، تلنگر، ضربت اهسته و سبک با شلاق
انگیزش، چیز بیهوده، تلنگر، وسیله تحریک
تیک، تلنگر، صدای مختصر
تلنگر، ضربت سبک وناگهانی
فرهنگ فارسی
سرانگشت که بچیزی بزنند، ضربه باانگشت میانه زدن
( اسم ) سر انگشت که بچیزی زنند .
( اسم ) سر انگشت که بچیزی زنند .
ضربه با سرانگشت
محرکی که واکنشی را برمیانگیزد
فرهنگ معین
(تَ لَ گُ ) (اِ. ) ضربه زدن با سر انگشت به کسی یا چیزی .
لغت نامه دهخدا
تلنگر. [ ت َ / ت ِ ل َ گ ُ ] ( اِ ) گذاشتن نوک انگشت میانی را به نوک ابهام و آن را به قوت لغزاندن تا بن ابهام بنحوی که بانگ برآید. ( ناظم الاطباء ). || زدن با ناخن وسطی چیزی را، بدین گونه که سر وحشی ناخن وسطی را به انسی بند برین ابهام فشرده با فشار جدا کردن ناخن وسطی را از آن برای بردن گرد و غباری از جامه یا برآوردن آوازی ضعیف از چیزی : به نان تلنگر زدن تا خاکستر روی آن بشود. به جامه تلنگر زدن برای اینکه آلودگی آن به گچ و جز آن زائل گردد. بدر تلنگر زدن تا تنها آنکه منتظر است بشنود و کس دیگر نداند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ عمید
ضربه که با انگشت میانه به بدن کسی یا چیزی بزنند.
فرهنگستان زبان و ادب
{trigger} [اعتیاد، روان شناسی] محرکی که واکنشی را برمی انگیزد
واژه نامه بختیاریکا
تینگُر
پیشنهاد کاربران
دواملایی است با تَلَنگُل -
تَلَنگ:بشکن، ضربه و صدا با شست
اَنگُل: انگشت
از خواب بیدار کردن، هشیار کردن، هشدار دادن، زینهار ( زنهار ) جستن -
گوش به زنگ کردن، لبیک گفتن! - انقلاب، تحول، دگرگونی
تَلَنگ:بشکن، ضربه و صدا با شست
اَنگُل: انگشت
از خواب بیدار کردن، هشیار کردن، هشدار دادن، زینهار ( زنهار ) جستن -
گوش به زنگ کردن، لبیک گفتن! - انقلاب، تحول، دگرگونی
تلنگ نام خانوادگی طایفه ای از ترکمنان ساکن جعفربای، بندر ترکمن و حومه، که به کار تدریس علوم حوزوی و کشاورزی مشغول بودند، بعداز پیروزی انقلاب اسلامی با روی اوردن به مدرسه وتحصیل به درجات عالیه رسیده و خادم هموطنان دانش دوست شدند
کلمات دیگر: