کلمه جو
صفحه اصلی

سرون

فارسی به انگلیسی

antenna, breech, horn

antenna


breech, horn


فرهنگ فارسی

سرو، شاخ، شاخ گاووگوسفندوامثال آنها
( اسم ) سرین کفل .
سرین است که نشستگاه مردمان و کفل چهار پایان باشد ٠ سرین ٠ سرین و کفل ٠

فرهنگ معین

(سُ یا سَ ) (اِ. ) ۱ - شاخ جانوران . ۲ - آنتن .
(سُ ) (اِ. ) کفل .

(سُ یا سَ) (اِ.) 1 - شاخ جانوران . 2 - آنتن .


(سُ) (اِ.) کفل .


لغت نامه دهخدا

سرون. [ س َ / س ُ ] ( اِ ) شاخ هر حیوان. ( غیاث ). شاخ است اعم از شاخ گاو و گوسپند و امثال آن. ( برهان ). مرادف سُرو. ( رشیدی ) :
سرون سر گاومیشی براست
همی این بر آن برزدی چونکه خواست.
فردوسی.
به نوک تیر فروافکند ز کرگ سرون
به ضرب تیغ فرودآورد ز پیل سرین.
فرخی.
چو کشتیی که حبل او ز دُم او
شراع او سرون او قفای او.
منوچهری.
بدست چپ گردن شیری یا سر گوری یا سرون کرگدنی بدست گرفتست.( فارسنامه ابن البلخی ص 127 ).
ز پیشانی هر یک از مرد و زن
سرونی است بررسته چون کرگدن.
نظامی.

سرون. [ س ُ ] ( اِ ) سرین است که نشستنگاه مردمان و کفل چهارپایان باشد. ( برهان ). سرین. ( رشیدی ). سرین و کفل. ( غیاث ) :
کفلش با سلاح بشکفتم
گرچه برتابد آن میان و سرون.
شهید بلخی.
نباید زدن تیر جز بر سرون
که از سینه پیکانش آید برون.
فردوسی.
گر یقین هرگز ندیدی از گمان آویخته
اینک آن فربه سرونش وآنک آن لاغر میان.
عنصری.

سرون . [ س َ / س ُ ] (اِ) شاخ هر حیوان . (غیاث ). شاخ است اعم از شاخ گاو و گوسپند و امثال آن . (برهان ). مرادف سُرو. (رشیدی ) :
سرون سر گاومیشی براست
همی این بر آن برزدی چونکه خواست .

فردوسی .


به نوک تیر فروافکند ز کرگ سرون
به ضرب تیغ فرودآورد ز پیل سرین .

فرخی .


چو کشتیی که حبل او ز دُم ّ او
شراع او سرون او قفای او.

منوچهری .


بدست چپ گردن شیری یا سر گوری یا سرون کرگدنی بدست گرفتست .(فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 127).
ز پیشانی هر یک از مرد و زن
سرونی است بررسته چون کرگدن .

نظامی .



سرون . [ س ُ ] (اِ) سرین است که نشستنگاه مردمان و کفل چهارپایان باشد. (برهان ). سرین . (رشیدی ). سرین و کفل . (غیاث ) :
کفلش با سلاح بشکفتم
گرچه برتابد آن میان و سرون .

شهید بلخی .


نباید زدن تیر جز بر سرون
که از سینه پیکانش آید برون .

فردوسی .


گر یقین هرگز ندیدی از گمان آویخته
اینک آن فربه سرونش وآنک آن لاغر میان .

عنصری .



فرهنگ عمید

= سُرین
شاخ گاو، گوسفند، و امثال آن ها.

شاخ گاو، گوسفند، و امثال آن‌ها.


سُرین#NAME?


دانشنامه عمومی

سرون یا سروین دستمالی ابریشمی و چهارگوش مشکی یا رنگی است که زنان آن را به شکل لچک درمی آورند. آنگاه میانش را روی پیشانی می گذارند و دو سرش را به پشت سر می برند و چپ و راست بازمی گردانند و بر روی پیشانی گره می زنند. سربند در گوران و کرندغرب «سرون» و در سرپل ذهاب «سروین» نامیده می شود.
سربند یا همان سرون یا سروین جزئی از لباس کردی کرمانشاهی است که نشانی از پوشش خاص زنان ایل کلهر در شهرستان های سرپل ذهاب، گیلانغرب، کرند غرب، اسلام آباد غرب می باشد.
فرهنگ هر ملت آیینه آن ملت است، پوشش یکی از اصلی ترین اجزای فرهنگ در معرفی آن فرهنگ به سایرین است و رابطه لباس و فرهنگ آنقدر قوی بوده که در بسیاری از موارد ملاک شناخت افراد و تفکیک آنان از یکدیگر همین لباس است.
این نوع پوشش به سه دسته «علیخانی»، «گلونی» و «تاکاری» تقسیم می شود. هرکدام از این نوع سربندها دارای نقش و نگار و رنگ خاصی هستند که به وسیله همین نقش و نگارها و رنگ ها نام گذاری شده اند. زنان ایل کلهر در مراسم شادی و عزا از این سربندها استفاده می کنند.
سربند به صورت چهاردستمالی در اندازه های ۲×۲ متر و یا ۱٫۵×۱٫۵ متر از جنس ابریشم است. ریشه هایی در لبه های آن وجود دارد که زنان با مهارت خاصی آنها را بهم می پیچند. در سربندهای بزرگتر، چهاردستمال در اندازه های گفته شده به هم وصل می شوند و سربندهای کوچکتر را به صورت تک دستمالی، به خاطر سبک بودنشان به صورت لچک درمی آورند و به سر می بندند.
دستمال هایی که دارای حاشیه قرمز رنگ می باشند، «علیخانی» و دستمال هایی که دارای حاشیه قهوه ای می باشند، «تاکاری» و دستمال هایی که دارای حاشیه سفید و قرمز می باشند «گلونی» نامیده می شوند. البته گلونی مشکی هم وجود دارد که بیشتر در مراسم عزا مورد استفاده قرار می گیرد و از گلونی های رنگی در مراسم شادی و عروسی استفاده می شود.
سربند، روسری زنان دیار کلهر تا سالیان پیش به عنوان نمادی مقدس برای زنان این خطه و دیگر مناطق استان کرمانشاه به شمار می رفت. اما در سالهای اخیر بانوان جوان از این نوع پوشش کمتر استفاده کنند و در حال فراموشی است.

گویش مازنی

/sar van/ سربند – پارچه یا شالی که به دور سر پیچند

واژه نامه بختیاریکا

( سر وَن ) ( ● ) ؛ ( پ ) ؛ سر انداز؛ روسری

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
سرخ ها.


کلمات دیگر: