کلمه جو
صفحه اصلی

تماشاگر


مترادف تماشاگر : بیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره گر، نظارگی، نگران

متضاد تماشاگر : بازیگر

فارسی به انگلیسی

looker, spectator, viewer

spectator, looker, viewer, onlooker


فارسی به عربی

متفرج , مشاهد

مترادف و متضاد

bystander (اسم)
ناظر، تماشاچی، تماشاگر، بیننده

viewer (اسم)
ناظر، تماشاچی، تماشاگر، بیننده

spectator (اسم)
ناظر، تماشاگر، بیننده

onlooker (اسم)
ناظر، تماشاچی، تماشاگر

بیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره‌گر، نظارگی، نگران ≠ بازیگر


فرهنگ فارسی

تماشاچی . تماشا کننده .

کسی که تماشا می‌کند، تماشاچی


گردشگری که به تماشای دیدنی‌های شهر می‌پردازد


فرهنگ معین

( ~. گَ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) بیننده ، ناظر، کسی که تماشا می کند.

لغت نامه دهخدا

تماشاگر. [ ت َ گ َ ] ( ص مرکب ) تماشاچی. تماشاکننده. نظاره گیان. که نظاره کند. نگرنده. ج ، تماشاگران :
تماشاگران باغ بگذاشته
مغان از چمن رخت برداشته.
نظامی.
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ عمید

= تماشاچی

تماشاچی#NAME?


دانشنامه عمومی

بیننده


فرهنگستان زبان و ادب

{sightseer} [گردشگری و جهانگردی] گردشگری که به تماشای دیدنی های شهر می پردازد

واژه نامه بختیاریکا

نیَرا


کلمات دیگر: