کلمه جو
صفحه اصلی

تقلا کردن


مترادف تقلا کردن : تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تک ودو کردن، دست وپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ، دست و پا زدن، غلت زدن، غلتیدن

متضاد تقلا کردن : سستی کردن

فارسی به انگلیسی

endeavor, flounder, peg, scrabble, scramble, strive, struggle, to struggle

to struggle


endeavor, flounder, peg, scrabble, scramble, strive, struggle


فارسی به عربی

ارفع , انتفاضة , شدة , صراع , عذب , عمل , کفاح , محاولة ، إجهادٌ

مترادف و متضاد

labor (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن

heave (فعل)
بزرگ کردن، تقلا کردن، کشیدن، باد کردن، جابجا کردن، بلند کردن

agonize (فعل)
تقلا کردن، به خود پیچیدن

slog (فعل)
تقلا کردن، خرحمالی کردن، پرتاب کردن، ضربت سخت زدن

tussle (فعل)
تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن

scramble (فعل)
تقلا کردن، با دست و پا بالا رفتن، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن

struggle (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبارزه کردن، دست و پا کردن

tug (فعل)
تقلا کردن، کوشیدن، بزحمت کشیدن، بازور کشیدن

attempt (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن

wrestle (فعل)
تقلا کردن، گلاویز شدن، کشتی گرفتن، دست به گریبان شدن

put out (فعل)
برانگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن، رنجاندن، ایجاد کردن، اشفته کردن، خاموش کردن، از ساحل عازم شدن

flounce (فعل)
تقلا کردن، پرت کردن، چین دار کردن حاشیه لباس

lay to (فعل)
تقلا کردن، دروغ گفتن، نسبت دادن به

تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تک‌ودو کردن، دست‌وپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ≠ سستی کردن


۱. تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تکودو کردن، دستوپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ≠ سستی کردن
۲. دست و پا زدن
۳. غلت زدن، غلتیدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) کوشیدن سعی کردن .

واژه نامه بختیاریکا

جِلیوِستِن

پیشنهاد کاربران

این در و آن در زدن

به دست و پا افتادن ؛ تقلا کردن. چاره جوئی کردن.


کلمات دیگر: