کلمه جو
صفحه اصلی

دست گر

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دست سازد خالق ید .

لغت نامه دهخدا

دست گر. [ دَ گ َ ] ( ص مرکب ) ( از : دست + گر، پسوند فاعلی ) سازنده دست. صانع دست. ( از تعلیقات فیه مافیه ص 335 ) : مؤمن چون خود را فدای حق کند از بلا و خطر و دست و پا چرا اندیشد چون سوی حق می رود دست و پا چه حاجت است. دست و پا برای آن داد تا از او بدین طرف روان شوی لیکن چون به پاگر و دست گر میروی اگر از دست بروی و در پای افتی... چه غم باشد. ( فیه مافیه ص 178 ).

واژه نامه بختیاریکا

( دست گِر ) ( ● ) ؛ دستگیره


کلمات دیگر: