کلمه جو
صفحه اصلی

علی بن ابی طالب

دانشنامه عمومی

نبو
علی بن ابی طالب (به عربی: علیّ بن أبی طالب؛ زادهٔ ۱۳ رجب ۳۰ عام الفیل برابر با ۲۳ قبل از هجرت – درگذشتهٔ ۲۱ رمضان ۴۰ قمری) امام اول تمامی شاخه های مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد است. او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن، حسین، و زینب است. وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری، کمتر از پنج سال، به عنوان خلیفه بر خلافت اسلامی جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجسته ای برخوردار است.
الــلــهمحمد • علی • فاطمه • حسن • حسینسجاد • باقر • صادقکاظم • رضا • جواد • هادیعسکری • مهدی
در کودکی به دلیل بدهکار شدن پدرش، محمد سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت محمد، علی در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی از اولین ایمان آورندگان به اسلام گشت؛ پذیرش دعوت او را در یوم الدار علناً اعلام کرد و محمد او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید. گفته می شود در شب لیلة المبیت به هجرت محمد کمک کرد و محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد. او در مدینه در اغلب جنگ ها پرچم دار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.

نقل قول ها

علی بن ابی طالب، (۵۹۹-۶۶۱) پسر عمو و داماد و صحابی محمّد پیامبر اسلام، خلیفهٔ چهارم و امام اول شیعیان.گفتاوردها از علی (که در میانِ مسلمانان حدیث نامیده می شود) بسیار است، در این نوشتار گزیده ای از گفتاوردهای اوست، در نوشتارهای نهج البلاغه و غرر الحکم گفتاوردهای بیشتری از اوست.
• «آنچه از مالَت رفت و تو را پند آموخت، از دستت نشُد و نسوخت .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۹۶
• «آنچه را بخشیدی، از یاد ببر؛ آنچه را وعده دادی، به یاد آور.»غرر الحکم و درر الکلم، ۲۲۴۹• «آیا کسی نیست که پیش از پایانِ روزگارش از خواب بی خبری برخیزد؟ترجمه های دیگر:«آیا کسی نیست که پیش از پایان عمر از خواب غفلت بیدار شود؟»• غرر الحکم و درر الکلم، ۲۷۵۲• «آن کس که نتواند خود را پند دهد تا از گناه باز دارد، دیگری را نیابد تا این کار را برای او به جای آرد .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۹۰
• «آفریده را فرمان بردن نشاید آنجا که نافرمانی آفریننده لازم آید .» (در اصل: لا طاعةَ لمخلوق فی معصیة الخالق)ترجمه های دیگر: «هیچ آفریده ای را حقِّ فرمانبری از دیگری ندارد آنجا که نافرمانی آفریدگار باشد.»• -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۵
• «آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرِ مؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونه ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده اند، تا خوردنی های گوارا سردرگمم سازد، چونان چارپای بسته که به علف پردازد... و چنان بینم که گویندهٔ شما گوید: اگر پسر ابوطالب را خوراک این است؛ ناتوانی، او را از کشتنِ همآوردان بنشاند، و از جنگ با دلاور مردان بازماند. بدانید: درختی را که در بیابانِ خشک روید شاخه سخت تر بُوَد، و سبزه های خوش نما را پوست نازک تر، و رُستنی های صحرایی را آتش افروخته تر، و خاموشی آن دیرتر.» -> نهج البلاغه، نامه ۴۵
• «آدمی خود بهتر از هر کس نگهبانِ رازِ خویش است.» -> نهج البلاغه، نامه ۳۱
• «آدمی نهفته در زیر زبان خویش است.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۸
• «آدمی در جهان نشانه است و تیرهای مرگ بدو روانه، و غنیمتی است در میان و مصیبت ها بر او پیشدستی کنان. و با هر نوشیدنی، نای او گرفتنی است و با هر لقمه ای خوراک در گلو ماندنی، و بنده به نعمتی نرسد تا از نعمتی بریده نشود، و به پیشباز روزی از زندگی خود نرود تا روزی از آنچه او راست سپری نشود. پس ما یاران مرگیم و جان هامان نشانهٔ مردن، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن؟ و این شب و روز بنایی را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۹۱
• «اگر بر دشمنت دست یافتی بخشیدنِ او را سپاسِ دست یافتن بر وی ساز.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۱
• «از این آدمی شگفتی گیرید: با پیه می نگرد و با گوشت سخن می گوید، و با استخوان می شنود، و از شکافی دم بر می آورد.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۸
• «آدمی چون بمیرد مردم گویند: «چه وانهاد؟» و فرشتگان گویند: «چه پیش فرستاد؟». -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۳
• «آدمی هر چند ثروثمند باشد، از خویشاوندان بی نیاز نیست تا با دست و زبان از او دفاع کنند. چرا که خویشاوندان وی از همه بدو نزدیکترند و جانبِ او را بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسیدن بلا از دیگران مهربان ترند، و نام نیکی که خدا از آدمی میان مردمان بر جای گذارد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد». -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۳
• «آن را که فرمان نبرند ، سررشتهٔ کار از دستش برون است.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۷
• «آن که وصف آفریده ای چون خود را نتواند، وصف کردن خدای خویش را چگونه داند.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۱۲
• «این دل ها همچون بدن ها به ستوه آید، پس برای آسایش آن جویندهٔ سخنانِ حکمت آمیز باشید.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۹۱
• «و اگر خواهی در آفرینش ملخ بنگر. برای او دو چشم سرخ آفرید و حدقه های چشمش را چون دو ماه تابان بیفروخت. برای او گوشی پنهان بیافرید و دهانی به اعتدال و سامان و حسی نیرومند و دو دندان نیش، که هر چیز را بدان ببرد و دو دست داس مانند که هر چیز را با آن بگیرد. کشاورزان به سبب کشته های خود از آن بیمناک اند و اگر همه یاران خود را گرد آورند، توانایی دفع آن ندارند. ملخ ها به خواست و میل خود به کشتزار روی نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند و همهٔ اندام ملخ به قدر یک انگشت باریک هم نیست.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۸۵
• «اگر مستحبات واجبات را زیان رساند بنده را به خدا نزدیک نگرداند.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۹
• «ارزش مرد به اندازهٔ همت اوست، و راستگویی او به میزان جوانمردی اش، و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس می کند، و پاکدامنی او به اندازهٔ غیرت اوست.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۷
• «آدمی با دمی که برآرد گامی به سوی مرگ بردارد.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۷۴
• «از آنان مباش که پند سودشان ندهد جز با بسیار آزردن که خردمند پند به ادب گیرد و چارپا با تازیانه خوردن.» -> نهج البلاغه، نامه ۳۱
• «از دست دادنِ دوستان، بیگانگی است.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۶۵
• «از کاری دوری کن که کننده آن را بر خود روا دارد، و از دیگر مسلمانان ناپسند شمارد. و بترس از کاری که در نهان کنند و در عیان از آن خجلت برند، و بپرهیز از کاری که چون از کننده آن پُرسند آن را به خود نپذیرد، یا راه پوزش پیش گیرد.» -> نهج البلاغه، نامهٔ ۶۹
• «اگر در بزرگی قدرت و کلانی نعمت او می اندیشیدند، به راه راست باز می گردیدند، و از آتش سوزان عذاب می ترسیدند، لیکن دلها بیمار است و بینشها عیبدار. آیا به خردترین چیزی که آفریده نمی نگرند، که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؟ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده. بنگرید به مورچه و خردی جثّه آن، و لطافتش، در برون و نهان. چنان است که به گوشه چشمش نتوان دید، و با اندیشیدن به چگونگی خلقتش نتوان رسید. چگونه بر زمین جُنبد و به روزی خود خُنبد . دانه را به لانهٔ خود بَرَد، و در قرارگاه خویش آماده اش کند. در گرما برای سرمای خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن، برون شدن را فرایاد دارد. رزق او پذرفته گردیده و روزی اش در خور وی رسیده. نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هرچند بر خشک سنگی باشد صاف و تابان، یا بر سنگی فسرده در بیابان، و اگر بنگری در گذرگاه های خوراکِ او که چسان از بالا و زیر پیوسته است به هم، و آنچه درون اوست از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم، از آفرینش او جز شگفتی نتوانی، و در وصف او به رنج درمانی .» -> نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵
• «اندکی که با آن بپایی بِه از بسیاری که از آن دلگیر آیی .»ترجمه های دیگر: «چیز اندکی که بر آن مداومت کنی، بهتر است از بسیاری که از آن ملول گردی .» «کار اندکی که پی گیریش کنی، از کار بسیار که از آن به ستوه آیی، امید بخش تر است .»• -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۷۸
• «اگر از کاری ترسی، بدان درشو؛ که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۷۵
• «اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار چه کم است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جمله آنان نشود .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۰۷
• «آن که دلش به دوستی دنیا شیفته است دل وی به سه چیز آن چسبیده است: اندوهی که از او دست بر ندارد، و حرصی که او را وانگذارد، و آرزویی که آن را به چنگ نیارد .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۲۸
• «از گریختن نعمت ها بترسید، که هر گریخته ای باز نخواهد گردید .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار 248
• «آدمی گاه به چیزی شاد می شود که از او نخواهد بُرید، و به چیزی اندوهناک می شود که بدان نخواهد رسید. پس مبادا نیکوترین چیز که از دنیای خود برخورداری، رسیدن به لذّتی بُود یا بکار بردنِ خشمی که در سینه داری. بلکه باید باطلی را بمیرانی یا حقّی را زنده گردانی، و باید که شادمانی ات به چیزی باشد که از پیش فرستاده ای و دریغت بر آنچه به جای می گذاری، و همِّ خود را بدانچه پس از مردن تو را باید بگماری.» -> نهج البلاغه، نامهٔ ۶۶
• «اگر خواهی با فراخی زندگی کن و اگر خواهی با تنگدستی/ولی در دنیا از غم گریزی نیست// دنیای تو به اندوه ها پیوسته است / و دنیا بی اندوه سپری نشود.»ترجمهٔ شعر از عربی، منبع:فصول المهمة از ابن صباغ• «اگر نمازگزار می دانست چه رحمتی او را فراگرفته، سر از سجده بر نمی داشت. .»غرر الحکم، ۷۵۹۲• « این چه کار بود که کردید؟ به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می افکنید و در آخرتتان بدبخت می گردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار 37
• «انسان، بندهٔ احسان است .» (اَلإنسانُ عَبدُ الإحسانِ)ترجمه های دیگر: «آدمی دلبستهٔ نیکوکاری است.»• توضیح: این سخن، ضرب المثل شده است.• غرر الحکم و درر الکلم، حرف همزه• «از مشورت بازنان بپرهیز،زیرا ایشان را رایی سست و عزمی نا توان است.» -> نامه 14 نهج البلاغه حکمت 58
• «از زنهای بد پرهیز کنیدو از خوبانشان بر حذر باشید.» -> بخشی از خطبه 155نهج البلاغه
• «بسا روزه دار که از روزهٔ خود جز گرسنگی و تشنگی بهره نبرد، و بسا بر پا ایستاده به نماز که از ایستادن جز بیداری و رنج بری نخورد. خوشا خوابِ زیرکان و افطارشان !.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۵
• «برای هر گمراه شدنی دستاویزی است و هر پیمان شکنی را راه گریزی است. به خدا، من چون آن کس نباشم که بر سینه زدن، ناله برآوردن، و گریه کردن بر مرده را شنود و ببیند، پس سر خود گیرد، و پند نپذیرد .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۴۸
• «و بدانید که تا واگذارندهٔ رستگاری را نشناسید، رستگاری را نخواهید شناخت، و تا شکنندهٔ پیمان قرآن را ندانید، با قرآن، پیمان استوار نخواهید ساخت، و تا واگذارنده قرآن را به جای نیارید، در قرآن چنگ نتوانید انداخت .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۴۷
• «با درد خود بساز چندانکه با تو بسازد.»ترجمهٔ دیگر:تا درد همراه توست، تو نیز با او همراهی کن.• -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۷
• «برترین پارسایی، نهفتن پارسایی است .»ترجمهٔ دیگر:برترین زهد، پنهان داشتن زهد است.• -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۸
• «بردباری پرده ای است پوشان، و خِرَد شمشیری است برّان، پس نقصان های خُلقت را با بردباری ات بپوشان، و با عقلِ خویش هوایت را بمیران .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۲۴
• «برای کسی که دو دیده اش بیناست؛ بامداد، روشن و هویداست .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۹
• «برادرت را با نیکویی بدو سرزنش کن، و گزند وی را به بخشش بدو به وی بازگردان .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۵۸
• «بزرگ ترین مرگ، فقر است .»ترجمه های دیگر: تنگدستیِ بزرگتر، مرگ است .»• -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۳
• «باید خردسالتان از کلانسالتان پیروی کند، و کلانسالتان به خردسالتان مهربان باشد .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۶
• «بدعتی را که مردم پدید آوردند، چیزی را که بر شما حرام است حلال نمی کند. حلال چیزی است که خدا آن را روا کرده، و حرام چیزی است که خدا آن را ناروا شمرده .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۶
• «با پاداش دادن به نیکوکار، بدکار را بیازار.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۷۷
• «با آن کس که تو را سخن آموخت به تندی سخن مگوی، و با کسی که گفتارت را نیکو گرداند راه بلاغتگویی مپوی.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۱۱
• «بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار و نور آشکار است، و درمانی است سود دهنده، و تشنگی را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده، و در آویزنده را نجات بخشنده. نه کج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گراید تا آن را برگردانند. کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار. راست گفت آن که سخن گفت از روی قرآن، و آن که بدان رفتار کرد پیش افتاد از دیگران.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۶
• «بدترین گفتار، سخن دروغ است، که چراغ آن بی فروغ است.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۸۴
• «بزرگترین عیب آن است که چیزی را زشت انگاری که خود به همانند آن گرفتاری.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۵۳
• «برای دانستن بپرس نه برای آزار دادن؛ که نادان آموزنده همانند داناست، و دانای برون از راه انصاف، همانند نادان پُر چون-و-چراست.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۲۰
• «بیمِ موسی نه بر جان بود که بر مردمِ نادان بود، مبادا گمراهان به حیلت چیر شوند، و بر آنان امیر. امروز حق و باطل آشکار است و راهِ عذر بر شما بسته، و آن که بر لب جوی نشسته است از بیمِ تشنگی رسته.» -> نهج البلاغه، خطبه ۴
• «بپرهیز از تکیه کردنت بر آرزوها که آن کالای احمقان است، و خِرَد به خاطر سپردنِ تجربه هاست.» -> نهج البلاغه، نامه ۳۱
• «بهرهٔ تو از دنیا همان است که آبادانی آخرتت بدان است.» -> نهج البلاغه، نامه ۳۱
• «پیش از آنکه به راه افتی بپرس که همراهت کیست، و پیش از گرفتنِ خانه ببین که با کدام همسایه خواهی زیست.» -> نهج البلاغه، نامه ۳۱
• «بدی را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن .»• ترجمه های دیگر: «ریشهٔ بدخواهی را از سینهٔ خود برکن، تا انگیزهٔ بدی را از سینهٔ دیگران برون کشی .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۷۸
• «پسرکم! از فقر بر تو ترسانم . از آن به خدا پناه بر که فقر دین را زیان دارد و عقل را سرگردان کند و دشمنی پدید آورد.» به پسر خود محمد بن حنفیه :نهج البلاغه، کلمات قصار 319• «بدان که فاضلترین بندگانِ خدا نزد او امامی است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنّتی را که شناخته است بر پا دارد، و بدعتی را که ناشناخته است بمیراند. سنّت ها روشن است و نشانه هایش هویداست، و بدعت ها آشکار است و نشانه هایش برپاست، و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی کسی دیگر، که سنّت پذیرفته را بمیراند، و بدعت واگذارده را زنده گرداند .» در گفتگو با عثمان بن عفان، آنگاه که مردم علی بن ابی طالب را به میانجی گری برگزیدند. -> نهج البلاغه، خطبه ها ۱۶۴
• «با شما به نیکویی به سر بردم، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانی تان کردم، و از بندهای خواری تان رهانیدم، و از حلقه های ستم رهانیدم، تا سپاسی باشد بر نیکی اندک که از شما دیدم، و چشم پوشی از زشتی بسیار که دیده دید و به من رسید.» -> نهج البلاغه، خطبه ها ۱۵۹
• «پندها، زندگی دلهاست.» (اَلمَواعِظُ حَیاةُ القُلُوبِ)غرر الحکم و درر الکلم، ۳۲۱• «برای هر چیز زکاتی است و زکاتِ عقل، تحمّل نادانان است.»غرر الحکم و درر الکلم، ۷۳۰۱• «بخشش به نیازمند را به فردا مینداز؛ چه، نمی دانی فردا برای تو و او چه پیش خواهد آمد .»غرر الحکم و درر الکلم، ۱۰۳۶۴• «بهترین خنده، لبخند است .»غرر الحکم و درر الکلم، ۴۹۶۴• «ترس، همراهِ نومیدی است؛ و شرم همراهِ محرومیّت؛ و فرصت ها چونان ابرها می گذرند، پس فرصت های نیکو را غنیمت شمرید.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۱
• «تنها در چیزی بیندیش که تو را باید و به کارت آید. » -> نهج البلاغه، نامه، ۷۰
• «توانگری در غربت، همچون در وطن ماندن است؛ و فقر در وطن، در غربت به سر بردن است.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار ۵۶
• «ترسناک ترین تنهایی خود پسندی است.» -> نهج البلاغه، حکمت ۳۸
• «چنگ در رشتهٔ بندگی کسی زن که تو را آفریده و روزی ات بخشیده. پس تنها بندهٔ او باش و روی به سوی او آر و تنها از او بیم دار... بندهٔ دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده». -> نهج البلاغه، نامه، ۳۱
• «بدانید این جهان که شما آرزوی آن را دارید، و بدان روی می آرید، و شما را به خشم می آرد و خشنود می دارد، نه خانهٔ شماست، و نه جایگاهی است که شما را برای آن آفریده اند و به سوی آن خوانده اند... بدانید که دنیا برای شما پایدار نیست، و در آن جاودان نخواهید ماند، و دنیا اگر شما را فریفت از شرّ خود نیز ترساند، پس آنچه را بدان فریبد بدانچه بدان ترساند واگذارید ...». -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۳
• «چگونه بر کسی ستم کنم به خاطر نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و زمان ماندنش در خاک دراز و فراوان .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۲۴
• «چهارپایان در بند شکمند، و درندگان در پی تجاوز به هم، و زنان در فکر آرایش این جهان و تبه کاری کردن در آن. مؤمنان فروتن اند، مؤمنان مهربان اند، مؤمنان ترسان اند.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۳
• «چگونه می توان به عمری شادمان شد که لحظه ها از آن می کاهد؟.»غرر الحکم و درر الکلم، ۶۹۸۳• «چگونه لذّتِ عبادت را در می یابد، آن کس که از هوس باز نمی ایستد؟.»غرر الحکم و درر الکلم، ۶۹۸۵• «چنگ در پیمان های کسانی در آرید که چشم وفا از ایشان دارید .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۵۵
• «چه بسا شتابکاری که چون به چیزی که می خواست رسید، دوست داشت که کاش آن را نمی دید؛ و چه نزدیک است امروز، به فردایی که سپیده آن خواهد دمید.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۰
• «حال رعیت نیکو نگردد جز آنگاه که والیان نیکو رفتار باشند، و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آنگاه که رعیت درستکار باشند». -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۱۶
• «خدا ایمان را واجب کرد برای پاکی از شرک ورزیدن؛• -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۵۲
• « خیر و خوبی آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و صبرت بزرگ مقدار شود، و در پرستش پروردگار در میان مردم سرفراز باشی. پس اگر کاری نیک کردی خدا را سپاس گویی و اگر گناه ورزیدی از او آمرزش جویی، و در دنیا خیری نیست جز دو کس را: یکی آن که گناهانی ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید، و دیگری آن که در کارهای نیکو شتابید.» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۹۴
• «و از خشم بپرهیز و خود را از آن برهان، که خشم سپاهی است بزرگ از سپاهیان شیطان.» -> نهج البلاغه، نامه، ۷۰
• «خطاکاری ها چون اسب های بدرفتارند، و خطاکاران بر آن سوار، عنان گشاده می تازند تا سوار خود را به آتش دراندازند... پرهیزگاری همچون اسب های رام اند، سواران بر آن ها عنان به دست و آرام. می رانند تا سواران خود را به بهشت درآرند.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۶
• «خشنودی و خشمِ همگان از چیزی، همگان را در پیامدِ آن چیز شریک سازد، و کیفر یا پاداش آنچه بدان راضی شده اند به آنان بپردازند. چنانکه ماده شتر ثمود را یک تن پی نمود، و خدا همهٔ آنان را عذاب فرمود. چرا که گردِ اعتراض نگردیدند و همگی آن کار را پسندیدند.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۲
• «خدا بیامرزد کسی را که حقّی بیند و یاری آن کند یا ستمی بیند و آن را بازگرداند، و یاورِ حق بود تا حق را بدو برساند.» -> نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۵
• «خوشا کسی که پرداختن به عیب خویش وی را از عیب دیگران بازدارد. خوشا کسی که در خانه نشیند و قوت خود خورد، و به فرمانبرداری پروردگار روی آرد، و بر گناهِ خود بگرید تا سرگرمِ کار خویش باشد و مردم را از گزند خود آسوده گذارد .» -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۷
• «خاموش شدن از دانایی، چونان لب گشودن به نادانی، بی ارزش باشد .»ترجمه های دیگر: «آنجا که گفتن باید خاموشی نشاید، و آنجا که ندانند، به که خاموش مانند».«آنکه سخنش حکمت آمیز است خاموشیش سود ندارد، همانگونه که، سخن گفتن از روی نادانی را سودی نیست».• -> نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۷
• «خدایا٬! کارِ مرا به بخششِ خود واگذار نه به عدلت .» -> نهج البلاغه، خطبه ها، ۲۲۸، جملاتِ آخرین
• «خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند .» -> نهج البلاغه، خطبه ها، ۲۰۹، جملاتِ آخرین
• «خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی باشد .» -> نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۰

پیشنهاد کاربران

لا فتی الا علی
لا سیف الا ذوالفقار


کلمات دیگر: