کلمه جو
صفحه اصلی

فرانسوا موریاک

دانشنامه عمومی

فرانسوا موریاک (به فرانسه:François Mauriac) روزنامه نگار، نویسنده و شاعر فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۲ یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم اروپا محسوب شده است. او در روز یکم سپتامبر سال ۱۹۷۰ در ۸۵ سالگی درگذشت.
دست های به هم پیوسته(۱۹۰۹)
خداحافظی با جوانی(۱۹۱۱)
کودک در زیر زنجیر(۱۹۱۳)
پیراهن سفید دراز(۱۹۱۴)
گوشت و خون(۱۹۲۰)
حضور(۱۹۲۱)
بوسه جذامی(۱۹۲۲)
ژنی تریس(۱۹۲۴)
صحرای عشق(۱۹۲۵) - ترجمه شده با نام: برهوت عشق/مترجم: اصغر نوری/مشخصات نشر:تهران:افراز، ۱۳۸۷
ترز دکرو(۱۹۲۷) - ترجمه شده به نام: تن‍هایی زن:سرگذشت ترزدکی‍رو/ ترجم‍ه:جع‍فر حک‍یم/ مشخصات نشر:تب‍ریز: فروغ آزادی، ۱۳۷۸
سرنوشت ها(۱۹۲۸)
آنچه که گم شده بود(۱۹۳۰)
گره افعی ها(۱۹۳۲) - ترجمه شده به نام: چن‍بره افع‍ی ها/ مت‍رجم:جواد صدر/مشخصات نشر: ته‍ران: لوح فک‍ر، ۱۳۸۵
رمز فرنتناک(۱۹۳۳)
پایان شب(۱۹۳۵)
آغاز یک زندگی(۱۹۳۹)
راه های دریا(۱۹۳۹)
فریسی ها(۱۹۴۱)
شکست خوردگان عشق(۱۹۴۱)
گذر شیطان(۱۹۴۷)
بوزینه ها(۱۹۵۱)
گالی گائی و زندگی مسیح
محبت شوم - مترجم:کاوه میرعباسی/ مشخصات نشر: تهران: لوح فکر، ۱۳۸۷
نامه ای به ایزابل - ترجم‍ه:مه‍دی سم‍ائ‍ی/ مشخصات نشر: ته‍ران: چاپار، ۱۳۸۱
رنج (کتاب)
راهی به رهایی/ مترجم : داوود نوابی / نشر نون / ۱۳۹۵
فرانسوا موریاک در سال ۱۸۸۵ در بوردو از بنادر بزرگ فرانسه متولد شد، در ۱۹۳۳ به عضویت فرهنگستان کشورش درآمد، سال ۱۹۵۲ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و سرانجام بعد از نزدیک به هفتاد سال نویسندگی، در اول سپتامبر سال ۱۹۷۰ در شهر پاریس از دنیا رفت. با تمام تلاشهای او در این عرصه این جمله تمسخرآمیز و نیشدار ژان کوکتو (Jean Cocteau) شاعر، نقاش، فیلمساز، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر فرانسوی دربارهٔ او تأمل برانگیز است که گفته بود: موریاک بیچاره! اگر بمیرد می توان درباره اش گفت همه چیز را داشته است، مگر همه چیز را!
موریاک ۱۱ اکتبر سال ۱۸۸۵ در بوردو فرانسه به دنیا آمد. نویسندگی را از همان اوان جوانی آغاز کرد؛ ۲۷ ساله بود که به خود جرأت داد و برای داستان نویسی دست به قلم شد. نخستین داستانش «دفترچه سیاه» نام داشت، او بعد از این چند داستان دیگر نوشت که چندان شهرتی نیافت، اما در سال ۱۹۲۵ بود که به خاطر تحریر داستان معروف و بی نظیر «صحرای عشق» شهرت جهانی یافت.
او در همین سال بود که جایزه بزرگ رمان را از آن خود کرد و پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به پاریس رفت و به شعر و نقد ادبی پرداخت.موریاک هم مثل بسیاری از نویسندگان جنگ های جهانی، بخشی از زندگی خود را در سایه به سر برد. دفترچه سیاهش را در جریان جنگ جهانی دوم با نام مستعار خوره رمان، منتشر کرد و بعد از جنگ هم در نشریه فیگارو به مقاله نویسی پرداخت.

نقل قول ها

فرانسوا موریاک (به فرانسوی: François Mauriac) (زادهٔ ۱۱ اکتبر ۱۸۸۵ در بوردو -درگذشت ۱ سپتامبر ۱۹۷۰ در پاریس) روزنامه نگار، نویسنده و شاعر فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۲ است.
• «به قول قدیمی ها، غایب ها همیشه مقصرند. کم کم می فهمید همیشه حق با غایب هاست: آن ها هستند که عمل عشق را مختل نمی کنند. اگر به زندگی مان نظر بیندازیم، چنین می نماید که همواره از کسانی که بیش تر دوست شان داریم جدا بوده ایم: علت ش شاید این باشد که همیشه کافی است شخص محبوب کنارمان زندگی کند تا کم تر برای مان عزیز شود. این حاضران هستند که مقصرند.»• «بدترین نتیجهٔ شرایط پست این است که باعث می شود موجودات را از جنبهٔ فایده ببینیم و فقط ارزش کاربردی شان را بجوییم.»• «آنهایی را که دوست داریم، مرگ از ما نمی گیرد. برعکس، مرگ آنها را برایمان حفظ می کند: مرگ خاک عشقهامان است. این زندگی است که عشق را در خود حل می کند…!»• «درون ما فقط یک عشق وجود دارد ٬نه عشق ها؛ و ما در برخوردهامان با آدمها از روی تصادف چشم ها و دهان ها را جمع می کنیم تا شاید با آن عشق مطابقت کند. چقدر احمقانه است امیدواری برای رسیدن به آن عشق…!»• «کدام منطق باید ما را از رنج تحمل ناپذیر لحظه ای رها کند که در آن، فردی که می پرستیمش و حضورش برای زندگی و حتی تن مان حیاتی است، با قلبی بی تفاوت (و شاید راضی) با غیبت همیشگی ما کنار می آید؟»• «برای آنکه برایمان همه چیز است، هیچ چیز نیستیم…!»• «همه چیز در خدمت عشق است: پرهیز آن را از کوره به در می کند، ارضا قوی ترش می کند. عفتمان بیدارش می کند، تحریکش می کند ٬ما را به وحشت می اندازد ٬مسحورمان می کند. اما اگر تسلیم شویم تنبلی مان هرگز با توقع عشق متناسب نخواهد بود…!»• «همیشه فقط چیزی ارزش دارد که هیچوقت آن را بدست نمی آوریم…!»• «همهٔ ما توسط کسانی که دوست مان داشته اند ساخته و باز ساخته شده ایم، ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشق شان به ما سماجت به خرج داده اند. اثری که بعدها آن را باز نمی شناسند و هرگز همانی نیست که آن ها آرزو کرده بودند.»• «ما از افراد نزدیک خود بیشتر از دیگران بی خبریم، کسانی را که همیشه در کنارمان هستند دیگر اصلاً نمی بینیم.»• «دوست داشتن وحشتناک است و دیگر دوست نداشتن شرم آور.»• «دردمان این است که می بینیم معشوق جلوی چشممان در تصویری که از ما برای خود می سازد با ارزش ترین فضیلت هامان را حذف می کند و ضعف ها، نقص ها و جنبهٔ مضحک وجودمان را برملا می کند… و دیدگاهش را به ما تحمیل می کند، وادارمان می کند خودمان را با چیزی که او در ما می بیند منطبق کنیم… و همیشه فقط در چشم کس دیگری که محبتش هیچ ارزشی برایمان ندارد فضیلت مان آشکار می شود، استعدادمان می درخشد، قدرتمان فوق طبیعی جلوه می کند و چهره مان بهترین چهره می شود!»• «دکتر می ترسید که نتواند تا خانه اش راه برود، نتیجه گرفت که ناتوانی اش به خاطر گرسنگی است، اما از قلبش هم می ترسید، قلبی که ضربان هایش را می شمرد. اضطراب جسمانی او را از اندوه عاشقانه اش رها می کرد؛ اما به زودی، بی آن که خودش بداند، سرنوشت ماریا کروس به طرز نامحسوسی از سرنوشت او جدا می شد: طناب ها باز شده اند، لنگرها بالا کشیده شده، کشتی تکان می خورد و ما هنوز خبر نداریم؛ اما در عرض یک ساعت، دیگر چیزی نخواهد بود جز ردی بر دریا. دکتر اغلب دیده بود که زندگی به آدم مجال آماده شدن نمی دهد: از دورهٔ نوجوانی اش، تقریباً همهٔ افراد مورد علاقه اش به یک باره ناپدید شده بودند، یا عشقی دیگر آن ها را از میان برداشته بود و یا، پیش پاافتاده تر، خانه هاشان را عوض کرده بودند، شهر را ترک کرده بودند، و دیگر نامه ننوشته بودند. آن هایی را که دوست داریم، مرگ از ما نمی گیرد؛ برعکس، مرگ آن ها را برای مان حفظ می کند و در جوانی دوست داشتنی شان ثابت نگه می دارد: مرگ خاک عشق هامان است؛ این زندگی است که عشق را در خود حل می کند.»


کلمات دیگر: