کلمه جو
صفحه اصلی

سیمون دو بووار

دانشنامه عمومی

سیمون دو بووُآر (به فرانسوی: Simone De Beauvoir)‏ (۹ ژانویه، ۱۹۰۸–۱۴ آوریل ۱۹۸۶) با نام اصلی سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دو بووار فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود که در ۹ ژانویه، ۱۹۰۸ در پاریس در خانواده ای بورژوا به دنیا آمد.
۱۹۴۳ مهمان
۱۹۴۵ خون دیگران
۱۹۴۶ همه می میرند
۱۹۴۹ جنس دوم
۱۹۵۴ ماندارین ها ترجمه پرویز شهدی نشر دنیای نو. این کتاب در لیست روزنامه گاردین (۱۰۰۰ رمان که هر شخص باید بخواند) قرار دارد.
۱۹۵۸ خاطرات یک دختر مطیع
۱۹۶۴ مرگی بسیار آرام
۱۹۶۶ تصاویر زیبا
۱۹۶۷ زن وانهاده
۱۹۷۰ کهنسالی
۱۹۸۴ مراسم وداع
بووار در یک خانوادهٔ بورژوای کاتولیک به دنیا آمد و پس از گذراندن امتحانات دورهٔ لیسانس ریاضیات و فلسفه، به تحصیل ریاضیات در Institut Catholique و زبان و ادبیات در مؤسسهٔ سنت مارین و پس از آن فلسفه در دانشگاه سوربن پرداخت. وی در حلقهٔ فلسفی دوستانه گروهی از دانشجویان مدرسهٔ اکول نورمال پاریس عضو بود که ژان پل سارتر نیز در آن عضویت داشت ولی خود بووار دانشجوی این مدرسه نبود. با وجود آنکه زنان در آن دوره کمتر به تدریس فلسفه می پرداختند، او تصمیم گرفت مدرس فلسفه شود و در آزمونی که به این منظور گذراند، با ژان پل سارتر آشنا شد. بووار و سارتر هر دو در ۱۹۲۹ در این آزمون شرکت کردند، سارتر رتبهٔ اول و بووار رتبهٔ دوم را کسب کرد. با این وجود، بووار صاحب عنوان جوان ترین پذیرفته شدهٔ این آزمون تا آن زمان شد.
بووار به عنوان مادر فمینیسم ِ بعد از ۱۹۶۸ شناخته می شود. معروف ترین اثر وی جنس دوم (عنوان اصلی: Le Deuxième Sexe) نام دارد که در سال ۱۹۴۹ نوشته شده است. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده است می پردازد. پس از آنکه این کتاب چند سال پس از چاپ فرانسه، به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد، به عنوان مانیفست فمینیسم شناخته شد.
مانیفست ۳۴۳ بیانیه ای بود که در سال ۱۹۷۱ میلادی ۳۴۳ زن فرانسوی امضاء کرده و به انجام سقط جنین در زندگی خویش اقرار کردند و در نتیجه، خود را در معرض خطر پی گرد قضایی قرار دادند. متن این مانیفست توسط سیمون دو بووار نوشته شده بود و زنان سرشناسی نیز آن را امضاء کرده بودند. بیانیه در نشریه فرانسوی نوول ابسرواتور در تاریخ ۵ آوریل ۱۹۷۱ منتشر شد.

نقل قول ها

سیمون دوبووار، (به فرانسوی Simone De Beauvoir) فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود. زادروز: (۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی) در پاریس. وی در (۱۴ آوریل ۱۹۸۶ میلادی) درگذشت.
• «ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه می کند. زن مجرد خواه محروم مانده از پیوند، خواه طغیان کرده بر آن، و یا حتی بی اعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف می شود… ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است: ۱- زن باید کودکانی به جامعه بدهد. ۲- زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را برآورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد. برای هر دو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سود، اما در موقعیت های این دو طرف، موازنه وجود ندارد. برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیله ای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شده اند. …دختر جوان مطلقاً منفعل است؛ پسرها ازدواج می کنند، زن می گیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تأکید وجود خود را می جویند نه حق وجودداشتن را. ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت.» -> جنس دوم، ج۲، ص۲۲۹–۲۳۲
• «زنان را فقط به این دلیل به اتهام جادوگری به آتش کشیدند که زیبا بودند.»• «زن بودن برای من چه معنایی داشته است؟ تا چهل سال تمام وانمود می کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان گونه که قبلاً تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی دانستم. من، من بودم. وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تأثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته است، به یک باره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود. کودکی من با اسطوره هایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلاً شبیه آن نبود که اگر پسر می بودم می داشتم. این انقلاب شخصی من در یک جمله خلاصه می شود: من که می خواستم دربارهٔ خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم. جنس دوم خلق شد، من چهل ساله بودم.»• «یک انسان زن زاده نمی شود، بلکه تبدیل به زن می شود»• «نباید دورنگر باشیم. در آینده دور مرگ و نیستی و همه چیز را بدرود گفتن سایه افکنده است. در آینده دور دندان مصنوعی گذاشتن، پا درد و کمر درد، سیاتیک و رماتیسم، بیماری و ناتوانی، کم کاری و خشک شدن چشمه دانش و معنویات و نازائی فکری و تنها ماندن هست و در دنیای بیگانه ای که ما دیگرش نمی شناسیم و نمی توانیم آن را درک کنیم، گردش روزگار بدون ما ادامه خواهد داشت.»• «سرگذشت بشر همین گونه به طور مسخره آمیز و ابلهانه ادامه خواهد یافت و اگر غم انگیز تر نشود، سعادت آمیز نخواهد شد. … این خیلی غم انگیز است که انسان گرفتار درد و غم باشد!»• «پیر شدن چنین است. انسان ناگذیر است خیلی از عزیزان را از دست بدهد و گواه مرگشان باشد. آن همه مرده را آدم به خاک سپرد و در پشت سر داشته باشد! … بخاطر از دست دادن آنها مدتها دریغ گوید! و بعد کمک کم همهٔ ایشان را زیر خاکستر فراموشی دفن کند!»• «در بعضی جاها سخت می شویم، در دیگر جاها می پوسیم و می گندیم، و هرگز نمی رسیم!»• «پیش روی آندره شرم داشتم با لباس شنا ظاهر شوم. اندام نیمه برهنهٔ پیرمرد به نظر من بهتر از اندام نیمه برهنه پیرزن است.»• «جهان بینی مسیحی در ستم کاری به زنان کوتاهی نکرده است.»• «خوش بینی، احتیاط را از دست می دهد.»• «اندیشهٔ اصلی بووار، که او در آن مطلقاً و سرسختانه محق است، مبتنی بر نپذیرفتن این نکته است که بدبختی می تواند امری طبیعی باشد … بووار به سوال هایی که در تمام طول زندگی اش مطرح کرده است، همیشه جواب های قطعی نداده، ولی از طرح سوال های اساسی انصراف نیافته است…»• «… بووار، زیباترین ترازنامه ای را که ضمیری بتواند تنظیم کند، باقی گذاشته است: پیروزی بر تقدیر، زیرا که پیش از او وضع زنانه چنین می نمود…»برتران پوار دلپش (نویسنده و ناقد ادبی)• «استعداد بی نظیر او، از وی نویسنده ای ساخته است که در ادبیات فرانسه جایگاهی خاص دارد.»• «او فردی با همت بود که هرگز دفاع از مصالح ستمدیدگان را از یاد نبرد و دارای این ظرافت بود که این کار را با نهایت استعداد انجام دهد….»جک لانگ، دوسترو• سیمون دوبووار مانند سارتر «هنر برای هنر» را رد می کند… ضمن چشم پوشیدن از امتیازهای «مؤنث ابدی»، استعداد برابر مرد و زن را… اعلام می دارد. آنچه زن را به صورت وابسته به مرد به دنیا می آورد، طبیعت او نیست؛ بلکه نگاه مد است که آزادی زن را از او دریغ می دارد… اگر مفهوم آزادی بر اثر سارتر حکم می راند، مفهوم» تعالی» (تعالی مطلقاً انسانی) الهام بخش اخلاق سیمون دوبووار است.»پی یر دوبوا دفر (نویسنده و ناقد ادبی)• سیمون دوبووار پرهیزکار، آموزش دیده در مدرسه دزیر که هفته ای سه بار به کلیسا می رفت، به این رقیب بی رحم و تحقیر کننده که امکان ندارد او را نستاییم و دوستش نداریم بدل شده است.»


کلمات دیگر: