کلمه جو
صفحه اصلی

عین القضات همدانی

دانشنامه عمومی

عین القضات همدانی با نام کامل عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی (۵۲۵–۴۹۲ هجری قمری) حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه ایرانی بود. او به زبان های فارسی، عربی و پهلوی میانه آشنایی داشت و در عین حال در عرفان و تصوف در بالاترین جایگاه قرار داشته است.
نخست اینکه جایگاه بزرگ او برای گروهی تازه به دوران رسیده و پر مدعا قابل تحمل نبود. تا بدانجا که به سعایت بدگویان ابوالقاسم قوام الدین درگزینی وزیر سلجوقیان به فکر آن افتاد تا او را از سر راه بردارد. ابتدا نوشته های او را مورد بررسی دقیق قرار دادند و برخی نکات از کتاب تمهیدات را به عنوان الحاد و کفر در دادگاه مطرح نمودند.
عین القضاة همدانی روش حسین بن منصور حلاج را داشته و در گفتن آنچه می دانسته بی پروائی می کرده است. او اعتقاد داشت آنچه حق است باید گفت و نباید کوتاهی کرد.
عین القضات بر اثر حسن بیان و نفوذ کلام خود مریدان بسیاری در میان بزرگان و گروه کثیری از مردم یافته بود که بر مقالات او شیفته شده بودند. از جمله عزیزالدین مستوفی اصفهانی، وزیر سلطان سنجر سلجوقی بود، به او ارادت داشت. چون وزیر سلطان بر اثر دسیسه های وزیر، ابوالقاسم قوام الدین درگزینی به حبس افتاد و در تکریت به قتل رسید؛ عین القضات همدانی نیز که در اثر دوستی عزیزالدین مستوفی با قوام الدین درگزینی مخالفت داشت، مورد مؤاخذه و غضب وزیر جدید واقع گردید. بدین صورت که قوام الدین مجلسی ترتیب داد و از جماعتی عالمان قشری حکم قتل عین القضات را گرفت. سپس دستور داد تا او را به بغداد بردند و در آنجا به زندان افکندند. عین القضات در این زندان به تألیف کتاب شکوی الغریب عن الاوطان الی علماءالبلدان، پرداخت.
اختلاف دیدگاه او با حکومت ترکان و مسائل سیاسی اجتماعی آن روز. قاضی همدانی یک ایرانی میهن پرست بود. در زمان او زادگاهش جایگزین غاصبان جایگاه علویان، و پایتخت سلجوقیان بود. حکومت ترکان تازه از راه رسیده که از طرف دارالخلافهٔ بغداد حمایت می شدند، برای او در حکم بیگانگان بودند.
او در شهر میانه در یک خانوادهٔ شافعی مذهب متولد گردید و در خدمت پدرش ابوبکر محمد ابن علی علوم، معارف و عرفان و طریق علوم قضا را فرا گرفت و خود نیز به درجهٔ افتاء و منصب قاضی همدان رسید.چندی بعد در خراسان، به محضر درس استادانی مانند عمر خیام و ابو عبدالله محمد بن حمویه جوینی راه یافت و بهرهٔ علمی و معنوی بسیار گرفت و در کلام و حکمت، تصوف و عرفان و ادب پارسی و عربی به درجات عالی رسید.
عین القضات اگر چه در زمان حیات ابوحامد محمد غزالی (فوت ۵۰۵ هجری قمری) به دنیا آمد، هرگز توفیق دیدار او را نیافت، چه هنگام فوت ابوحامد، قاضی سیزده سال داشت ولی عین القضات چهار سال تمام به خواندن آثار غزالی پرداخت و با آراء و افکار و احوال او عمیقاً آشنایی پیدا کرد، به طوری که می توان به جرأت گفت یکی از بهترین شاگردان و تربیت شدگان مکتب ابوحامد غزالی در همهٔ دوران ها قاضی همدانی بود. اگر چه عین القضات پس از یک انقلاب روحی در عنفوان جوانی دست از مطالعه کتاب های فلاسفه و متکلمان، از جمله کتاب های ابوحامد، شست، اما، تا آخر عمر تحت تأثیر افکار ابوحامد باقی ماند، و در ضمن آثار خود در هر فرصتی به عقاید وی اشاره می کرد.
انقلاب روحی عین القضات تا حدودی شبیه به انقلاب روحی امام محمد غزالی است. هر دو در علوم ظاهری تبحر پیدا کرده بودند و هر دو به تصوف روی آوردند. پس از قریب یک سال از انقلاب روحی او، این بار احمد غزالی برادر کوچکتر ابوحامد، که هنوز در قید حیات بود به یاریش شتافت و از او دستگیری کرد. قاضی همدانی از آن پس در طریق وصول و عالم کشف و شهود قدم نهاد و به مطالعهٔ آثار و تألیفات احمد غزالی پرداخت. بدین ترتیب، دو برادر غزالی هر یک از جهتی بزرگترین تأثیر را در زندگی علمی و روحی عین القضات بخشیدند، و یکی در علوم ظاهری (من جمله کلام و فلسفه و حتی تصوّف و عرفانی که در کتاب ها بیان شده) و دیگری در علوم ذوقی راهنمای او گشتند.

نقل قول ها

عین القضاة همدانی با نام کامل عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی (همدان ۵۲۵–۴۹۲ هجری قمری) حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه بود.
• «همه مؤمنان مسلمانند اما همه مسلمانان مؤمن نیستند».

پیشنهاد کاربران

عین القضات همدانی با نام کامل ابوالمعالی این ابی بکر عبدالله بن محمد بن علی بن علی المیانجی ( متولد سال ۴۷۶ هجری خورشیدی – متوفی به سال ۵۰۹ هجری خورشیدی ) عارف نامدار سده ششم هجری است.
شرح حال: او از فاضلان عصر خود بوده و به فضل و درایت او مثال میزده اند. خود وی نقل کرده است:
بعد از آنکه از گفتگوی علوم رسمی ملول شدم به مطالعه مضنفات حجةالاسلام اشتغال نمودم. مدت چهار سال در آن بودم و چون مقصود خود را از آن حاصل کردم، پنداشتم که به مقصود واصل شدم و نزدیک بود که از طلب بازایستم و بر آنچه حاصل کرده بودم از علوم اقتصار نمایم. مدت یکسال درین بماندم، ناگاه سیدی و مولائی الشیخ الامام سلطان الطریقة احمد بن محمد الغزالی به همدان که موطن من بود تشریف آورد. در صحبت وی در بیست روز بر من چیزی ظاهر شد که از من و ما غیر خود هیچ باقی نگذاشت و مرا اکنون شغلی نیست جز طلب فنا .
عین القضاة همدانی روش حسین بن منصور حلاج را داشته و در گفتن آنچه میدانسته بی پروائی میکرده است. پس به دعوی الوهیت متهمش ساختـند و چون عزیزالدین مستوفی اصفهانی وزیرسلطان محمود سلجوقی به او ارادت داشت، به آزادی هر چه میخواست میگفت و هیچ کس بر وی چیزی نمیگرفت تا قبول عام یافت.
اما چون وزیر سلطان بر اثر دسیسه های وزیر، ابوالقاسم قوام الدین درگزینی به حبس افتاد و در تکریت به قتل رسید؛ عین القضاة همدانی نیز که در اثر دوستی عزیزالدین مستوفی با قوام الدین درگزینی مخالفت داشت مورد مؤاخذه و غضب وزیر جدید واقع گردید. بدین صورت که قوام الدین مجلسی ترتیب داد و از جماعتی عالمان قشری حکم قتل عین القضات را گرفت. و سپس دستور داد تا او را به بغداد بردند و در آنجا به زندان افکندند.
عین القضات در زندان به تألیف کتاب شکوی الغریب عن الاوطان الی علماءالبلدان ، پرداخت. در آخر او را به امر قوام الدین درگزینی از بغداد به همدان بردند در شب چهارشنبه هفتم جمادی الثانی سال ۵۲۵ هجری بر در مدرسه ای که در آن به تربیت و ارشاد مریدان و وعظ می پرداخت بر دار کردند. سپس پوست از تنش کشیدند و در بوریائی آلوده به نفت پیچیده، سوزانیدند و چون حسین بن منصور حلاج خاکسترش را بباد دادند. با او همان کردند که خود او خواسته بود:
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم
وان هم به سه چیز کمبها خواسته ایم
گر دوست چنین کند که ما خواسته ایم
ما آتش و نفت و بوریا خواسته ایم
او نزدیک به ۹ سده پیش، نوجوانی خود را در خراسان، “مرکز علم و ادب آن زمان” نزد فیلسوف و دانشمند بزرگ، “عمر خیام نیشابوری” و استادانی مانند محمد حِمَویه گذرانید و آموزش دید. احمد غزالی ازعارفان بزرگ و همراستای فکری ابن سینا، استاد دیگرعین القضات که در برابر برادرش “محمد غزالی” که غرق در دگماتیسم و بنیادگرایی و دشمن سرسخت فلسفه بود، راه فلسفه می رفت، عین القضات را “ قرة العین” ( نور دیده ) نام نهاد. عین القضات اندیشمند و روشنگریست آزادیخواه. در نوجوانی به فراگیری دروس دینی روی آورد. هم زمان با فراگیری دانش زمانه ی خود، به کنکاش و بررسی ادیان پرداخت و در روند جستجوگریهای خویش، به یاری تعقل، باورهای ایمانی خویش را مورد تجدید نظر قرار داد. آنگاه با تابیدن نور دانش و چالش در ذهن، در ده سال پایان عمر کوتاه خویش، به این گذار رهنمون گردید که تا برهانهای برآمده از خرد را به جای پیش انگاره های ایدآلیستی و ایمانی – مذهبی بنشاند و دگم هایی همانند “آفریده شدن عالم”، “واجب الوجود”، “ علم خدا”، “ بازگشت” ، ”روز قیامت” و “بهشت و دوزخ و الخ را به تمامی مردود شمارد. پس از این ردٌ و نفی است که تمامی تبلیغات مذهب را “ دام وفریب” مینامد و حتا دیدگاه استاد خویش”احمد غزالی” را ناپذیرفتنی میشمرد. آموزش های علمی ابن سینا، به ویژه نوشته های فلسفی آمده در کتاب “اضحَوی” ابن سینا را که از سوی “امام محمد غزالی” تکفیر وی را به همراه داشت، پذیرا می گردد. عین القضات ، در سن ۲۴ سالگی، مشهورترین کتاب فلسفی خویش “ زُبدَة الحقایق” ( زبده ) را به نگارش در آورد. بیش از شش سده پیش از دکارت و اسپینوزا و کانت، به فسلفه ی “ قائم به ذات بودن اشیاء” یا به مفهوم “ شیی در خود” پی برد. دکارت ( ۱۶۵۰ - ۱۵۹۶ ) برآن بود که پاره ای از شناخت ها از راه عقل به دست میآیند. وی بر آن بود که «هیچ چیزی را بی آنکه آشکار و مشخص به حس، درک نکرده ایم، نمی توانیم بپذیریم». دکارت با پیش نهادن حکم “می اندیشم، پس هستم» برآن است که «موجودی اندیشنده فهمیدن» ، “ یقینی شهودی است”، اما او از خویشِ ناکامل خود به باورِ “ وجودی کامل” رسید و این باور را همانند یقینِ “هر که اندیشید، پس هست”، وجود خدا را یقین پنداشت. دکارت “ شکافی عمیق بین هستی اندیشه و هستی ماده”، کشید و تشکیل هستی را از دو گوهر کاملاً مجزا، یعنی اندیشه و ماده دانست. در نخستین سال های ۱۷ میلادی، دکارت، به این حقیقت که “می اندیشم، پس هستم”، هسته شناخت فلسفی - علمی خویش را در برابر شکاکان بنیان می گذارد و اما “دوآلیسم” روح و جسم، نگرش ارسطویی - افلاتونی در دیدگاه او ماندگار میشود. دکارت، جانوران را “حیوان - ماشین” می نامد و کاربرد چنین برداشت فیزیک ابزاری را نیز برای انسان در نظر گرفته و با قوانین مکانیک، توضیح پرداز می شمارد. دکارت، شناخت پذیری ماده را نه از راه حواس ( تجربه ) ، که از راه تعقل ( ذهن ) و مکاشفه شدنی می داند. با نگرش دکارت، عقل به معنای قدرت درک مفهوم می باشد و صورت کلی چیزها، یعنی درک کلیت را می تواند انجام دهد، اما ذهن از آنجا که بر این کوشش است تا به کمال دست یابد و از آنجا که این فقط ذهن روشن دارای مفهوم کمال در خویش است، پس می تواند به وسیله روش شناختی ( متدولوژی ) به کمال مطلق دست یابد. به بیان دیگر، شناخت نهایی همان مکاشفه است. به دید دکارت، مفاهیم کلی در ذهن جای دارند و اندیشه ها در بیرون از خود آدمی اند و در بیرون جهان محسوس، موجود. به یاری مکاشفه، یا کشف و شهود - “اشراق” تابش درک بی واسطه به دلیل بی چون وچ . . .


کلمات دیگر: