کلمه جو
صفحه اصلی

فرانتس نویمان

دانشنامه عمومی

فرانتس لئوپولد نویمان (۲۳ مه ۱۹۰۰–۲ سپتامبر ۱۹۵۴) فعال سیاسی آلمانی-یهودی چپ، نظریه پرداز مارکسیست و وکیل کار بود. او یک دانشمند سیاسی در تبعید بود و برای تجزیه و تحلیل نظری خود از ناسیونالیسم سوسیالیسم شناخته شده است. نویمان در آلمان و انگلستان به مطالعه پرداخت و آخرین مرحله از حرفهٔ خود را در ایالات متحده آمریکا به سر برد. او همراه ارنست فرانکل و آرنولد برگشتراسر، جزو بنیان گذاران علوم سیاسی مدرن در جمهوری فدرال آلمان در نظر گرفته می شود.
آزادی و قدرت و قانون، گردآوری و ویرایش از هربرت مارکوزه، ترجمهٔ عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی.
بهیموت: ساختار و عملکرد ناسیونال سیوسیالیسم ۱۹۳۳–۱۹۴۴، ترجمهٔ محمدرضا سوداگر، انتشارات دنیای مادر.
نویمان در سال ۱۹۰۰ در شهر کاتوویتس متولد شد. پدر و مادر او یهودی مذهب بودند و خانواده اش در ناحیه ای مرزی زندگی می کردند که آلمان و لهستان هر دو بر آن ادعا داشتند. نویمان در این ناحیه بزرگ شد. نویمان نه هیچ وقت به آداب و مناسک دین خود عمل کرد و نه هیچ گاه منکر اصل و تبار یهودی خود شد. خانوادهٔ او بخش خاوری آلمان را به لهستان ترجیح می دادند و خود او نیز شکی در آلمانی بودن خود نمی دید و بعداً هم به تابعیت آمریکا درآمد. در نوجوانی که مصادف با اواخر جنگ جهانی اول بود به خدمت سربازی رفت. بعد از آن در فرانکفورت در رشتهٔ حقوقِ کار تحصیل کرد و در ۱۹۲۷ در برلین مستقر شد و در آن شهر به وکالت دادگستری پرداخت. در واپسین سال های جمهوری وایمار در مدرسهٔ عالی سیاسی به تدریس مشغول بود و همزمان مشاور حقوقی هیئت اجرایی حزب سوسیال دموکرات بود. پس از به قدرت رسیدن نازی ها یکی از نخستین کسانی بود که از تابعیت آلمانی محروم و ناگزیر کشورش را ترک گفت.
از آلمان به لندن رفت و چون دانش و معلوماتش در حقوق آلمان در خارج از آن به کارش نمی آمد به دنبال تحقیق و پژوهش رفت. در رشتهٔ علوم سیاسی زیر نظر هارولد لسکی شروع به تحصیل کرد؛ ولی به زودی فهمید اقامت در انگلستان برای شخصی چون او کشوری نیست که بتواند مانند انگلیسی ها انگلیسی باشد. برای همین بعد از سه سال راهی آمریکا شد چون فکر می کرد تنها کشوری است که می تواند به عنوان انسان، روشنفکر و دانشمند سیاسی در آن جابجا شود. در ۱۹۳۶ در اوج برنامهٔ «دست جدید» روزولت، وارد آمریکا شد. هدف نویمان مشارکت در حیات سیاسی آمریکا نبود بلکه می خواست با استفاده از دانش حقوقی که داشت و دانش سیاسی که در لندن کسب کرده بود به نقد نازیسم بپردازد. با آدورنو و هورکهایمر در مؤسسه پژوهش اجتماعی که از فرانکفورت به دانشگاه کلمبیا کوچ کرده بود مستقر شد و در همان جا بود که نوشتن کتاب ماندگار بهیموت را دربارهٔ نظام هیتلری آغاز کرد.
بعد از این که دولت آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد، نویمان به واشینگتن رفت و به عنوان متخصص ارشد امور آلمان نخست در دفتر خدمات استراتژیک و سپس در وزارت امور خارجهٔ آمریکا مشغول به کار شد. در این مسئولیت ها تحلیل هایی از رژیم نازی ارائه داد که تقریباً همه همداستان بودند معتبرترین تحلیل ها در این زمینه است و پیش بینی او درست درآمد و نازیسم به زور نیروهای شوروی، انگلیس و آلمان از بیخ و بن نابود شد. با این حال تمام امیدهایی که نویمان بعد از سال ۱۹۴۵ به آیندهٔ جهان بعد از دوران فاشیسم داشت با نامیدی روبرو شد. او در گزارش های خود در زمان جنگ امید زیادی به بازسازی آلمان بر پایهٔ اصول سوسیالیستی داشت اما جنگ سرد تمام این امیدها را از بین برد. نویمان از سمت خود در وزارت خارجه بیزار بود و تدریس در دانشگاه را شغل دلخواه خود می دید و پس مدتی کارهای اداری و رفت وآمدهای به ظاهر پایان ناپذیر بین واشینگتن و نیویورک، بالاخره توانست به عنوان یک استاد تمام وقت علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک ساکن شود. او کم کم توانسته بود در آمریکا جابیفتد و به همراه زن و دو فرزندش در رفاه زندگی کند و در کارهای دانشگاهی اش موفق بود. در تابستان ۱۹۵۴، زمانی که تعطیلات خود را در سویس می گذارند در یک سانحهٔ رانندگی جان سپرد.

نقل قول ها

فرانتس لئوپولد نویمان (۲۳ مه ۱۹۰۰–۲ سپتامبر ۱۹۵۴) فعال سیاسی آلمانی-یهودی چپ، نظریه پرداز مارکسیست و وکیل کار بود. او یک دانشمند سیاسی در تبعید بود و برای تجزیه و تحلیل نظری خود از ناسیونالیسم سوسیالیسم شناخته شده است. نویمان در آلمان و انگلستان به مطالعه پرداخت و آخرین مرحله از حرفهٔ خود را در ایالات متحده آمریکا به سر برد. او همراه ارنست فرانکل و آرنولد برگشتراسر، جزو بنیان گذاران علوم سیاسی مدرن در جمهوری فدرال آلمان در نظر گرفته می شود.
• «روشنفکر وجدان انتقادی جامعه در هر یک از ادوار تاریخی آن است، یا باید باشد. نقش او این است که برخورد انتقادی با جامعه داشته باشد، تا نشان دهد که جامعه تا چه حد آزادی را محقق ساخته یا نساخته است.»۱۹۵۳ -> «روشنفکران در تبعید»
• «واضح است که مهاجرت در دورهٔ ملی گرایی بی نهایت دردناک تر از همهٔ دوره های پیشین است. اگر روشنفکر ناچار شود مملکت خویش را ترک بگوید، کاری بیش از تغییر منزل انجام می دهد. او مجبور به قطع رابطه با یک سنت تاریخی، و یک تجربهٔ مشترک می شود؛ باید زبان تازه ای بیاموزد؛ مجبور است با این زبان بیندیشد و تجربه کند؛ خلاصه، مجبور است زندگیِ سراپا تازه ای در پیش بگیرد. این فقط به معنای از دست دادن شغل، دارایی، مقام و منزلت _که به خودی خود هم دردناک است_ نیست، بلکه مواجه شدن با فشار فرهنگ ملی دیگری است که وی باید خود را با آن سازگار کند.»۱۹۵۳ -> «روشنفکران در تبعید»
• «در پایان دههٔ ۱۹۶۰، دیگر کمتر کسی از جامعه شناسان یا مورخان یا دانشمندان علم سیاست تصوری روشن از این داشت که فرانتس نویمان که بوده است. نیم نسل پیش، در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ و اوایل دههٔ ۱۹۵۰، او در علوم اجتماعی قدرتی به شمار می رفت و مردی بود که از ابتدا روشنفکران آلمانی مهاجر را رهبری کرده بود و سپس یکی از محترم ترین استادان در یکی از معتبرترین دانشگاه های آمریکا شده بود. تضاد میان این دو وضع، نمودار چیزی است که می توان آنرا، به اصطلاح آلمانی ها، نامید.»هنری استیوارت هیوز ۱۹۷۷ -> مشکل نویمان
• «نویمان در زمان حیات تأثیر عظیم در دیگران داشت، اما هنوز دیری از مرگش نگذشته بود که در بوتهٔ اهمال افتاد. دلیل این امر یکی این بود که جمع آثار منتشر شدهٔ او زیاد نبود، و قدرت استدلالی و اقناعی او در مرتبهٔ نخست شفاهاً به ظهور می رسید. دلیل دوم، میراث فکری دوپهلو و ضد و نقیض او بود.» ۱۹۷۷ -> هنری استیوارت هیوز
• «زندگی و فعالیت فرانتس نویمان، از یک سو، نمونهٔ جنبهٔ دردناک و ناپایدار زحمات مهاجران است و، از سوی دیگر نشان می دهد که ثمرهٔ آن زحمت ها چگونه وارد جریان های فکری بزرگتر در حیات عقلی و فکری اندیشه وران آمریکایی شد.» ۱۹۷۷ -> هنری استیوارت هیوز


کلمات دیگر: