کلمه جو
صفحه اصلی

کثر

عربی به فارسی

فراوان بودن , زياد بودن , وفور داشتن , تعيين حدود کردن , محدود کردن


فرهنگ فارسی

چیره شدن بر قوم بسیاری . ببسیاری غلبه کردن

لغت نامه دهخدا

کثر. [ ک َ ] ( ع ص ) بسیار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراوان. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پیه خرمابن. || خرمابن یا شکوفه یا بر آن. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). غلاف شکوفه خرمابن. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).

کثر. [ ک ُ / ک ِ ] ( ع اِ ) بسیاری. یقال الحمد علی القل و الکثر؛ ای علی القلیل و الکثیر. ( منتهی الارب )؛ سپاس مر خداوند را در کمی و بسیاری مال. ( ناظم الاطباء ). || مال بسیار. ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ) . یقال : ماله قل و لاکثر؛ ندارد او نه مال کم و نه مال بسیار. ( ناظم الاطباء ). || بسیار از چیزی و معظم آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

کثر. [ ک َ / ک ُ ] ( ع مص ) چیره شدن بر قوم به بسیاری. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چیره و غالب شدن بر کسی در بسیاری. ( ناظم الاطباء ). ببسیاری غلبه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

کثر. [ ک َ ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراوان . (ناظم الاطباء). || (اِ) پیه خرمابن . || خرمابن یا شکوفه یا بر آن . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). غلاف شکوفه ٔ خرمابن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).


کثر. [ ک َ / ک ُ ] (ع مص ) چیره شدن بر قوم به بسیاری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چیره و غالب شدن بر کسی در بسیاری . (ناظم الاطباء). ببسیاری غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


کثر. [ ک ُ / ک ِ ] (ع اِ) بسیاری . یقال الحمد ﷲ علی القل و الکثر؛ ای علی القلیل و الکثیر. (منتهی الارب )؛ سپاس مر خداوند را در کمی و بسیاری مال . (ناظم الاطباء). || مال بسیار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) . یقال : ماله قل و لاکثر؛ ندارد او نه مال کم و نه مال بسیار. (ناظم الاطباء). || بسیار از چیزی و معظم آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۶۷(بار)
کثرة به معنی زیادت است راغب گفته: کثرت و قلت در کمیت منفصله به کار روند مثل اعداد. . یاد کنید آنگاه که عده شما کم بود خدا زیادتان کرد. کثیر: بسیار . کثیر ممکن است فی نفسه باشد نه با قیاس به دیگری مثل . یعنی مردان خدا که فی حد هم بسیار بودند و مثل . که کثیر در مقابل قلیل است. ولی ظاهراً اگر قرینه نباشد لفظ کثیر دلالت ندارد که مقابل آن قلیل است بلکه کثرت در خود موصوف است بی آنکه طرف مقابل در نظر گرفته شود. اکثر: اسم تفضیل است در اقرب الموارد گفته: آن فوق النصف است. یعنی در صورتی . گفته می‏شود که بیشتر از نصف مردم شکرگزار نباشند. این سخن در همه آیات قابل تطبیق نیست و ظاهراً آن در بعضی از آیات به معنی زیادت است مثل . پیداست که «اکثر» در آیه شامل دو نفر و از دو نفر بالاتر است زیرا اگر میت دو خواهر یا دو برادر مادری داشته باشد ثلث مال را خواهند برد و مثل . ظاهراً مراد مطلق کثرت است. اِکثار: بسیار شدن و بسیار کردن. لازم و متعدی هر دو آمده است. . گفتند: ای نوح با ما مجادله کردی و جدال را بسیار نمودی و مثل . در قرآن مجید لازم نیامده است. استکثار: گویند: «اِسْتَکْثَرَ مِنَ الشَّیْ‏ءِ» یعنی آن کار را بسیار کرد . اگر غیب می‏دانستم خیر را درباره خویش بسیار می‏جستم صحاح استکثار را اکثار گفته است. * . در «رجز» احتمال دادیم که مراد از رجز تزلزل و اضطراب است معنی آیات چنین است از تزلزل در کارت یا از عذاب یعنی معصیت دوری کن. منت نگذار در حالیکه کارت و عملت را زیاد به حساب آوری و برای پروردگارت و در راه او استقامت داشته باش و نیز در معنی آیه گفته‏اند: چون چیزی به کسی دادی منت مگذار و آن را زیاد نبین. ولی ظاهراً مراد منت به خداست یعنی: در این کارها به خدا منت نگذار که کار خودت را زیاد بینی نظیر . تکاثر: بین الاثنین است طبرسی ذیل . فرموده: تکاثر افتخار به کثرت مناقب است «تَکاثَرَ الْقَوْمُ» یعنی: قوم مناقب خویش را برشمردند. راغب گفته: مکاثر و تکاثر، معارضه و رقابت در کثرت مال و عزت است، ظاهراً در آیه قول راغب مراد است و تکاثر آن است که این می‏خواهد مال و اعتبار خویش را زیاد کند آن نیز به رقابت آن، چنان می‏خواهد یعنی رقابت در کثرت و عزت مشغولتان کرد تا عمرتان سر آمد ایضاً آیه .

پیشنهاد کاربران

زیاد کردن. . .


کلمات دیگر: