رنج , محنت , کار پر زحمت , کشمکش , ستيز , پيکار , مجادله , بحث وجدل , محصول رنج , زحمت کشيدن , رنج بردن , تور ياتله , دام
کدح
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. کار کردن
لغت نامه دهخدا
کدح. [ ک َ ] ( ع اِ ) خراش. یقال : به کدح ، ای خدش. و قیل الکدح اکثر من الخدش. ج ، کُدوح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کردار خواه شر باشد و یا خیر. || کوشش و کسب.( ناظم الاطباء ). و رجوع به کدح در معنی مصدری شود.
کدح. [ ک َ ] ( ع مص ) کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کار کردن. ( ترجمان جرجانی ص 81 ) ( زوزنی ). || خراشیدن روی را یا بوجهی معیوب ساختن یا تباه گردانیدن آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خراشیدن. ( زوزنی ). || ورزیدن برای عیال خود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسب. ( اقرب الموارد ). || شانه کردن موی سر را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
کدح. [ ک َ ] ( ع مص ) کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کار کردن. ( ترجمان جرجانی ص 81 ) ( زوزنی ). || خراشیدن روی را یا بوجهی معیوب ساختن یا تباه گردانیدن آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خراشیدن. ( زوزنی ). || ورزیدن برای عیال خود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسب. ( اقرب الموارد ). || شانه کردن موی سر را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
کدح . [ ک َ ] (ع اِ) خراش . یقال : به کدح ، ای خدش . و قیل الکدح اکثر من الخدش . ج ، کُدوح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کردار خواه شر باشد و یا خیر. || کوشش و کسب .(ناظم الاطباء). و رجوع به کدح در معنی مصدری شود.
کدح . [ ک َ ] (ع مص ) کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کار کردن . (ترجمان جرجانی ص 81) (زوزنی ). || خراشیدن روی را یا بوجهی معیوب ساختن یا تباه گردانیدن آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خراشیدن . (زوزنی ). || ورزیدن برای عیال خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسب . (اقرب الموارد). || شانه کردن موی سر را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی کَادِحٌ: تلاشگری که به نفس نفس افتاده(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی کَدْحاً: تلاشی که تلاشگر را به نفس نفس زدن بیندازد(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
. راغب کدح را سعی توأم با رنج گفته است در نهج البلاغه خطبه 127 فرموده: «وَ رُبَّ کادِحٍ خاسِرٌ» ای بسا رنجبر که زیانکار است منظور کسی است که فقط برای دنیا تلاش میکند. ضمیر «مُلاقیةِ» راجع است به «رَبِّکَ» گفتهاند تعدی با «اِلی» میفهماند که معنای سیر به کدح تضمین شده یعنی ای انسان تو توأم با تلاش و رنج به سوی پروردگارت روانی و او را ملاقات خواهی کرد پس از آن آمده «فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ...» پس انسان اعم از نیکوکار و بدکار با یک زندگی پر تلاش و رنج به سوی خدایش روان است و عاقبت به راحتی یا عذاب خواهد رسید. این کلمه دوبار بیشتر در قرآن نیامده است.
معنی کَدْحاً: تلاشی که تلاشگر را به نفس نفس زدن بیندازد(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
. راغب کدح را سعی توأم با رنج گفته است در نهج البلاغه خطبه 127 فرموده: «وَ رُبَّ کادِحٍ خاسِرٌ» ای بسا رنجبر که زیانکار است منظور کسی است که فقط برای دنیا تلاش میکند. ضمیر «مُلاقیةِ» راجع است به «رَبِّکَ» گفتهاند تعدی با «اِلی» میفهماند که معنای سیر به کدح تضمین شده یعنی ای انسان تو توأم با تلاش و رنج به سوی پروردگارت روانی و او را ملاقات خواهی کرد پس از آن آمده «فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ...» پس انسان اعم از نیکوکار و بدکار با یک زندگی پر تلاش و رنج به سوی خدایش روان است و عاقبت به راحتی یا عذاب خواهد رسید. این کلمه دوبار بیشتر در قرآن نیامده است.
wikialkb: ریشه_کدح
کلمات دیگر: