نیم جوش شدن گوشت ٠ نهوئه ٠ نها ٠ نهائه ٠ نهاوه ٠
نهو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نهو. [ ن َ هَُ وو ] (ع ص ) بازدارنده . بسیار بازدارنده . (از منتهی الارب ). نهی کننده . (ناظم الاطباء).
نهو. [ ن َهَْ وْ ] (ع مص ) لغتی است در نهی . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نهی کردن و بازداشتن . رجوع به نَهْی ْ شود.
نهو. [ ن َهَْ وْ ] ( ع مص ) لغتی است در نهی. ( متن اللغة ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). نهی کردن و بازداشتن. رجوع به نَهْی ْ شود.
نهو. [ ن َ هَُ وو ] ( ع ص ) بازدارنده. بسیار بازدارنده. ( از منتهی الارب ). نهی کننده. ( ناظم الاطباء ).
نهو. [ ن َ هَُ وو ] ( ع ص ) بازدارنده. بسیار بازدارنده. ( از منتهی الارب ). نهی کننده. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: