کلمه جو
صفحه اصلی

نو کاری

فرهنگ فارسی

نوکری: ((او را پر لیغ و پایز. سر شیر داد و نایمتای و ترمتای را به نو کاری او معین گردانید . ) ) ( جهانگشای جوینی ۲۵۵ : ۲ )

لغت نامه دهخدا

نوکاری.[ ن َ / نُو ] ( حامص مرکب ) تازه کار بودن. مبتدی بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). نوکار بودن. رجوع به نوکار شود. || ( اصطلاح مقنیان ) با کاری تازه بر طول قنات افزودن. رجوع به نوکار شود. || نوکری. ( فرهنگ فارسی معین ) : او را یرلیغ و پایزه سرشیرداد و نایمتای و ترمتای را به نوکاری او معین گردانید. ( جهانگشای جوینی ) ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: