(صفت ) کسی که تازه گرفتار و مبتلی شده : جمع : نو گرفتاران : (( نو گرفتاران عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی . ) ) ( خاقانی . سج. ۶۷۶ )
نو گرفت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نوگرفت. [ ن َ / نُو گ ِ رِ ] ( ن مف مرکب ) نوگرفته. به تازگی گرفته. ( یادداشت مؤلف ). کسی که تازه گرفتار و مبتلا شده. ( فرهنگ فارسی معین ). تازه شکار شده. تازه به دام افتاده :
تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری
اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر.
بط کشتی طلب شگفت بود.
نوگرفتان عشق را ز نهان
دم کنی پس به آشکار کشی.
تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری
اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر.
مسعودسعد.
بچه بط که نوگرفت بود بط کشتی طلب شگفت بود.
سنائی.
- نوگرفتان ؛ ج ِ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان : نوگرفتان عشق را ز نهان
دم کنی پس به آشکار کشی.
خاقانی ( فرهنگ فارسی معین ).
کلمات دیگر: