سیاه کاری
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
عمل و حالت سیاهکار ۱ - سیاه کردن تسوید . ۲ - بدکاری فسق . ۳ - ظلم ستم .
لغت نامه دهخدا
سیاه کاری. ( حامص مرکب ) فاسقی. بدبختی. ( برهان ). فسق. فجور. ظلم. ( ناظم الاطباء ) :
شب چو نقش سیاه کاری بست
روزگار از سپیدکاری رست.
شب چو نقش سیاه کاری بست
روزگار از سپیدکاری رست.
نظامی ( هفت پیکر ص 239 ).
کلمات دیگر: