کلمه جو
صفحه اصلی

کهنه کردن

فارسی به انگلیسی

stale, to wear out, to make old, [fig.] to have experienced

to wear (out), to make old or used (up), to make obsolescent


stale


فرهنگ فارسی

ارثاث . تعتیق . اخلاق . ابلائ . فرسوده ساختن .

کهنه


جملات نمونه

این پسر سالی پنج جفت کفش کهنه می‌کند

this boy wears out five pairs of shoes each year


لغت نامه دهخدا

کهنه کردن. [ک ُ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ارثاث. تعتیق. اِخلاق.اِبلاء. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فرسوده ساختن : انتضاء؛ کهنه کردن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ).


کلمات دیگر: