کلمه جو
صفحه اصلی

مدخلی

فرهنگ فارسی

محل دخول و در آمد

لغت نامه دهخدا

مدخلی . [ م َ خ َ ] (اِ) محل دخول و درآمد. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی چهارم ذیل مَدخَل شود.


مدخلی. [ م ُ خ َ ] ( حامص ) لئامت. پستی. بخل. فرومایگی. مدخل بودن :
آفتاب جودت ار نور افکند بر مدخلی
در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی.
سوزنی.

مدخلی. [ م َ خ َ ] ( اِ ) محل دخول و درآمد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی چهارم ذیل مَدخَل شود.

مدخلی . [ م ُ خ َ ] (حامص ) لئامت . پستی . بخل . فرومایگی . مدخل بودن :
آفتاب جودت ار نور افکند بر مدخلی
در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی .

سوزنی .




کلمات دیگر: