کلمه جو
صفحه اصلی

عنان بازگرفتن

فرهنگ فارسی

جلوگیر آمدن در صدد متوقف ساختن بر آمدن

لغت نامه دهخدا

عنان بازگرفتن. [ ع ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) جلوگیر آمدن. درصددمتوقف ساختن برآمدن. از حرکت بازایستادن. متوقف ساختن. به توقف داشتن. واداشتن به ایستادن :
اجل ناگهت بگسلاند رکیب
عنان باز نتوان گرفت از نشیب.
سعدی.
|| رام و مطیع ساختن :
چون دل از دست بدر شد مثل کره توسن
نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش.
سعدی ( کلیات چ فروغی ص 181 ).


کلمات دیگر: